اینجا قلب ها
چون خانه های سوخته است
نه بامی، نه دری، نه پنجره ای
همه جا
حفره های سوخته،
تیرهای دود زده
از همه جا
آسمان به درون می آید
و عجیب است ژولیا، عجیب نیست؟
که از ورای این روزنه ها ببینی
که ابرها و سال ها می گذرند
که پرندگان و شفق ها می گذرند
که از ورای این چندل های سیاه
ستارگان روشن و خاموش می شوند
عجیب است که
این همه
خانه های سوخته
وجودداشته باشند
و تو
از میان خانه های سوخته
به آسمان بنگری
و عجیب تر آن که
آسمان این همه آبی باشد.
بریده ی شعر از:
#یانیس_ریتسوس.