آموزهای پدید آمد و باوری در کنارش: همه چیز پوچ است؛ همهچیز یکسان است؛ همهچیز رو به پایان! و از تمام تپهها پژواک آمد: همهچیز پوچ است؛ همهچیز یکسان؛ همهچیز رو به پایان!
آری، خرمن کردهایم، اما میوههامان چرا همه سیاه و تباه شدند؟ دوش از ماهِ بدخواه چه فرو افتاد؟ کارمان همه بیهوده بوده است و شرابمان زهر گشته است و چشم بد بر کشتها و دلهامان داغ زردی زده است. چنان خشکیدهایم همه که اگر آتش در ما افتد خُرد و خاکستر خواهیم شد. آری، آتش نیز از ما به تنگ آمده است! چشمههامان همه خشکیدهاند. دریا نیز پس رفته است. زمین هم میخواهد از هم دهان باز کند، اما ژرفنا نمیخواهد فروبلعد!
دریغا، کجاست دریایی که باز در آن غرق میتوان شد: زاری ما اینگونه بر فراز مردابهای کم ژرفا طنین افکن است. بهراستی، خستهتر از آنیم که تن به مرگ دهیم. هنوز بیداریم و زنده، اما در گورخانهها!
📒 #چنین_گفت_زرتشت 👤 #فریدریش_نیچه🔃 #منوچهر_اسدی