«به آیندگان»
راستی که در دوره تیره و تاری زندگی می کنم:
امروزه فقط حرفهای احمقانه بیخطرند
اخم بر چهره نداشتن، از بیاحساسی خبر میدهد،
و آن که میخندد، هنوز خبر هولناک را نشنیده است.
این چه زمانهای ست
که حرف زدن از درختان عین جنایت است؟
وقتی از این همه تباهی چیزی نگفته باشیم!
کسی که آرام به راه خود میرود گناهکار است
زیرا دوستانی که در تنگنا هستند ، دیگر به او دسترس ندارند.
این درست است: من هنوز رزق و روزی دارم،
امّا باور کنید، این تنها از روی تصادف است.
هیچ قرار نیست از کاری که میکنم نان و آبی برسد،
اگر بخت و اقبال پشت کند، کارم ساخته است.
از قدیم گفته اند: بخور، بنوش و از آنچه داری بهره بگیر،
امّا چطور میتوان خورد و نوشید،
وقتی خوراکم را از چنگ گرسنه یی بیرون کشیدهام
و به جام آبم تشنهای مستحق تر است؟
امّا با همه این حرفها باز هم میخورم و مینوشم.
من هم دلم میخواهد از روی خرد زندگی کنم
در کتابهای قدیمی آدم خردمند را چنین تعریف کرده اند:
از آشوب زمانه دوری گرفتن و این عمر کوتاه را
بی وحشت سپری کردن،
بدی را با نیکی پاسخ گفتن،
آرزوها را یکایک به نسیان سپردن؛
این است خردمندی.
امّا این کارها بر نمیآید از من.
راستی که در دوره تیره و تاری زندگی میکنم.
در دوران آشوب به شهرها آمدم؛
زمانی که گرسنگی بیداد می کرد.
در زمان شورش به میان مردم آمدم و به همراهشان فریاد زدم.
عمری که مرا داده شده بود ، بر زمین چنین گذشت.
خوراکم را میان سنگرها خوردم خوابم را کنار قاتلها خفتم
عشق را جدّی نگرفتم و به طبیعت دل ندادم.
عمری که مرا داده شده بود بر زمین چنین گذشت.
در روزگار من تمام راهها به مرداب ختم می شدند
زبانم مرا به جلّادان لو می داد
زورم زیاد نبود، امّا امید داشتم
که برای زمامداران دردسر فراهم کنم!
عمری که مرا داده شده بود بر زمین چنین گذشت.
توش و توان ما زیاد نبود مقصد در دوردست بود.
از دور دیده می شد امّا
من آن را در دسترس نمی دیدم.
عمری که مرا داده شده بود بر زمین چنین گذشت.
آهای آیندگان!
شما که از دل توفانی بیرون می جهید
که ما را بلعیده است،
وقتی از ضعفهای ما حرف می زنید یادتان باشد
که از زمانهی سخت ما هم چیزی بگویید.
به یادآورید که ما بیش از کفشهامان، کشور عوض کردیم
و میدانهای جنگ طبقاتی را با یأس پشت سر گذاشتیم،
آنجا که ستم بود و اعتراضی نبود.
این را خوب میدانیم:
حتی نفرت از حقارت نیز آدم را سنگدل میکند.
حتی خشم بر نابرابری هم صدا را
خشن میکند.
آخ،
ما که خواستیم زمین را برای مهربانی مهیا کنیم
خود، نتوانستیم مهربان باشیم.
امّا شما وقتی به روزی رسیدید
که انسان یاور انسان بود،
درباره ما
با رأفت داوری کنید!.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترجمه علی امینی نجفی ـ قطعه
«به آیندگان»، یا با الفاظی دقیقتر:
«با کسانی که پس از ما به دنیا می آیند»،
از شعرهای بلند و معروف
#برتولت_برشت (۱۸۹۸-۱۹۵۶) شاعر و نویسنده
#آلمانی است.
برشت این شعر را، که تا حدّی جنبه اتوبیوگرافیک دارد، در سال ۱۹۳۹ زمانی که در دانمارک در تبعید به سر می برد، سروده است و آن را نوعی حدیث نفس یا «وصیت نامه معنوی» او دانسته اند.