من در لحظهای تاریك (ژوئیه 1961) بنوشتن مشغولم، و نمیدانم نژاد بشر آنقدر دوام میکند که نوشته من منتشر یا در صورت انتشار قرائت شود یا نه.
اما هنوز امیدواری هست، و تا امید وجود دارد، نا امیدی از بزدلی است. اینک مهمترین مسأله ای که در برابر جهان قرار دارد بدین قرار است؛ ایا از راه جنگ میتوان چیزی بدست آورد که مورد پسند کسی باشد؟ کندی و خروشچف میگویند آری؛ مردانی که از سلامت نفس برخوردارند میگویند نه. اگر این دو را قادر به تخمین احتمالات عقلانی بدانیم، ناگزیر به این نتیجه میرسیم که هر دو نفر بر این امر که وقت خاتمه دادن به وجود بشر رسیده اتفاق نظر دارند. اما بدیهی است که آنان اینطور فکر نمیکنند. غرور، ادعای بی جا، ترس از باختن قافیه، و ناشکیبائی ناشی از اعتقاد به جهان بینی خاص نیروی قضاوت آنان را ناتوان ساخته است.
نابینائی خود آنان در اثر فشار گروه نیرومندی که خود به همان اندازه نابینا هستند تشدید میشود. احساسات جنگ طلبانه مردم هم، که در اثر تبلیغات آنان و همکاران و زیر دستانشان بوجود آمده است بر آن مزید میکند. در چنین اوضاع و احوال ، چه اقدامی میتوان کرد تا دیوانگیهای بی بند و بار مردم صاحب قدرت عقیم شود؟
یک آدم بدبین شاید چنین گوید : چرا در جستجوی راهی جهت بقای نوع بشر باشیم؟ آیا جای آن نیست، از اینکه بار سنگین درد و رنج و نفرت و ترس، که تا امروز زندگی آدمی را ظلمات ساخته بود به پایان میرسد، شادمان باشیم؟
✍#برتراند_راسل [📓آیا_بشر_آیندهای_هم_دارد]