گِره های پوتین را بَست
گونه های اَشک آلود ِ مادر را بوسید
دستانِ پدر را فِشُرد
گفت نگران نباشید
زود بَر خواهَم گشت
مادر از زیرِ قرآن رَدَش کرد
ولی یادَش رفت پُشت ِ سَرَش آب بریزد
سالها گذشت
پدر از دنیا رفت
جَنگ تمام شد
اتوبوس ها یک به یک اُسَرا را آوردَند
و مادری که لابه لای جمعیت
چشم دوخته بود
به درِ اتوبوس هایی که
در هیچ کدام از آن ها
مُسافِرَش نبود...
#ابوالفضل_قنایی#پیشکش_به_مادران_چشم_انتظار