Смотреть в Telegram
می‌رفتم و بر سینه‌ام داغ نگاهت زخمی نشانده خونروش با تیغ آهت برگشتم و سردِ عرق غلطیده بر رخ مایوس و تلخ و خسته از دوری راهت می‌خواستم تا انتهای جاده درد دست فراموشی سپارم هر گناهت اما چنان مجروحم و از پا فتاده خود را فراموشم شد و چشم سیاهت این راه را می‌آمدم با قیس مجنون برگشت هم،نفرت شده لیلای راهت چوب حراجی می‌زند قلبت حیا را ارزان فروشی می‌کنی شام و پگاهت لیکن اگر چه دیده‌ای تاریک ما را بر ما دریغت آمد از انوار ماهت یزدان رحیمی #شعری_بخوانیم #غزل @karizga
Telegram Center
Telegram Center
Канал