_"چرا نمینویسی؟"
_"از چی بنویسم؟"
_"از حالِ خودت؛ از حالِ هزاران دخترِ سرزمینات، از گریهها و دردهایتان برای تحصیل."
_"سالهای نه چندان طویلی نوشتم؛ ولی چون امروز دفترچهام را گشوده و سطرسطرِ آن را خواندم و دانستم، نتواستهام دردهایمان را با واژهها بیان کنم.
با وجودِ هزارها واژهی که در ذهنم هست، باز هم واژهی را نیافتهام که وصفِ حالمان در آن گنجد.
هر چقدر هم از درد نوشته باشم، باز هم برای بیانِ کثرتِ دردهایمان بیهوده هست؛ که دردِ دخترانِ سرزمینِ به اسمِ افغانستان در واژهها نمیگنجد.
اینجا در سرزمینِ من دردهای دختران، اندرونِ دلهایشان لانه میکند و آنها را همانندِ موریانهی از درون میکاود.
این که غم چی بزمی را در دلهایِ دخترانِ سرزمینِ من به پا کرده است را خود دانند و خدایشان.
اینجا در سرزمینِ من هیچکس از دردهای دختران چیزی نمیداند و یا شاید خود را به نفهمی میزنند؛ اینجا در سرزمینِ من تنها فریادهای که به گوشها نمیرسد، فریادهای دختران است.
نمیدانم! شاید فریادها را میشنوند؛ ولی توجهٔ به این فریادها نمیکنند.
و در سرزمینِ من گویا بیشتر از هر کسی کورانوکران زیست میکنند؛ چرا که فریادهای دختران را نه میشوند و نه حالِ آنان را میبینند."
✍🏻 #حورجهنمی🕊 #شما_فرستادید ✨|
@kahkashan_dastan