این اقتصاد حقیقتا مال خر است نه انسان…
جمله انتسابی به آقای خمینی که «اقتصاد مال خر است» همواره سوژه تمسخر عدهای قرار گرفته؛ اما حامیان ایشان در رد ادعای مخالفان میگویند: «خطاب این جمله، کمونیستها بودهاند که میگفتند اقتصاد زیربنای همه چیز است و آقای خمینی هم گفته این نوع نگاه اقتصادی برای خر مناسب است نه انسان.»
اما فارغ از کذب یا حقیقت روایت فوق، مساله این است که نگاه غالب اقتصادی طی این بیش از 4دهه دقیقا از همان جنس «اقتصاد برای خر» بوده که اتفاقا حامیان آقای خمینی، ایشان را منتقد این نوع نگاه اقتصادی دانستهاند.
به قولی، طرح مساله برای مسوولان در جمهوری اسلامی همواره همچون مسایل اداره گاوداری بوده است: «اینکه چه تعداد گاو داریم و باید چه مقدار کاه و یونجه برایشان تهیه کنیم؟»
و دقیقا بخاطر همین هم هست که اسحاق جهانگیری، از عناصر اجرایی دیرپای دولتهای بعد انقلاب، در
«جایی» میگوید: «نسل دهه60 آنقدر زیاد بود که هر جایی وارد شدند منابع کشور کفاف آنها را نمیداد و باعث مشکل میشدند»!
در حالی که اگر نگاه او از جنس دامداری نبود باید میگفت: «باز شدن پنجره جمعیتی در دهه60 یک فرصت طلایی برای توسعه و جهش اقتصادی به وجود آورده که باید غنیمت شمرد»، منتها لغزشهای زبانی و بیانی، همیشه از عمیقترین بخشهای ذهن آدمی ناشی میشوند.
واقعیت این است که مسوول دولتی دلسوز در ایران، بعد از 4 دهه همچنان شب یلدا تعداد سیبهای موجود را میشمارد و بر تعداد جمعیت تقسیم میکند و با خودش میگوید: «اگر کسی احتکار نکند و سیب زیادی نخورد و سود اضافه نبرد، امشب به هر نفر 2 سیب میرسد»
او همچنان نمیفهمد که میبایست برای انسانها سیاستگذاری کند نه برای گوسفندان و بخاطر همین است که همچنان رویایش برای ارائه یک کارنامه ایدهال اقتصادی این است که به همه مردم شغل و خانه و مسکن بدهد، اما نمیفهمد که حتی اگر به چنین نتیجهای هم دست یابد اندکی از نارضایتی مردم کسر نخواهد شد زیرا آنها انسان هستند که خواهان مشارکت در نقشهای اجتماعی با قبول ریسک و شانس بلند پروازی و بهرهگیری از استعدادشان هستند نه گاو و گوسفندانی که کاه و یونجه مجانی بخورند و سر وقت، واکسیناسیون بشوند تا یک روزی سرشان را ببرند.
بنابراین تا زمانی که نگاه سیاستگذار از جنس «اقتصاد برای خر» هست، نه مردم حالشان خوب میشود و نه اقتصاد، شکوفا.