رنگت روخدااااایی‌ کن

#کتاب
Канал
Логотип телеграм канала رنگت روخدااااایی‌ کن
@jomalate10rishteriПродвигать
11,22 тыс.
подписчиков
34 тыс.
фото
10,2 тыс.
видео
2,98 тыс.
ссылок
کانالی برا رسیدن به اندیشه برتر @seyyedz ادمین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از حیله و دسیسه نترس!
اگر کسانی دامی برایت بگسترانند
تا صدمه‌ای به تو بزنند،
خدا هم برای آنان دام می‌گسترد
چاه کن اول خودش ته چاه است!

این نظام بر جزا استوار است
نه یک ذره خیر بی‌جزا می‌ماند،
نه یک ذره شر
تا او نخواهد برگی از درخت نمی‌افتد،
فقط به این ایمان بیاور ...

📕
#کتاب : ملت عشق
🖊
#الیف_شافاک
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از حیله و دسیسه نترس!
اگر کسانی دامی برایت بگسترانند
تا صدمه‌ای به تو بزنند،
خدا هم برای آنان دام می‌گسترد
چاه کن اول خودش ته چاه است!

این نظام بر جزا استوار است
نه یک ذره خیر بی‌جزا می‌ماند،
نه یک ذره شر
تا او نخواهد برگی از درخت نمی‌افتد،
فقط به این ایمان بیاور ...

📕
#کتاب : ملت عشق
🖊
#الیف_شافاک
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_نود_و_هشتم((خفه شو روانی))
🌷زمان ثبت نام مدارس بود و اون سال تحصیلی به یکی از خاص ترین سال های عمرم تبدیل شد.
من، سوم دبیرستان، سعید، اول. اما حاضر نشد اسمش رو توی دبیرستانی که من می رفتم بنویسن. برام چندان هم عجیب نبود، پا گذاشته بود جای پای پدر و اون هم حسابی تشویقش می کرد و بهش پر و بال می داد. تا جایی که حاضر نشد به من برای رفتن به کلاس زبان پول بده. اما سعید رو توی یه دوره خصوصی ثبت نام کرد.
🌷اون زمان، ترم ۳ ماهه، ۴۰۰ هزار تومن. با سعید، فقط ۶ نفر سر کلاس بودن.
یه دبیرستان غیرانتفاعی، با شهریه ی چند میلیونی. همه همکلاسی هاش بچه های پولداری بودن که تفریح شون #اسکی کردن بود و با کوچک ترین تعطیلات چند روزه ای، پرواز مستقیم #اروپا.
🌷سعی می کرد پا به پای اونها خرج کنه تا از ژست و کلاس اونها کم نیاره، اما شدید احساس تحقیر و کمبود می کرد. هر بار که برمی گشت، سعی می کرد به هر طریقی که شده فشار روحی ای رو که روش بود رو تخلیه کنه. الهام که جرات نزدیک شدن بهش رو نداشت. و من، همچنان هم اتاقیش بودم.
🌷شاید مطالعاتم توی زمینه های روانشناسی و #علوم_اجتماعی ، تخصصی و حرفه ای نبود، اما تشخیص حس خلأ و فشار درونی ای رو که تحمل می کرد و داشت تبدیل به عقده می شد، چیزی نبود که فهمیدنش سخت باشه.
🌷بیشتر از اینکه رفتارهاش و خالی کردن فشار روحیش سر من، اذیتم کنه و ناراحت بشم، دلم از این می سوخت که کاری از دستم براش بر نمی اومد.
هر چند پدرم حاضر نشده بود من رو کلاس زبان ثبت نام کنه، اما من، آدمی نبودم که شرایط سخت، مانع از رسیدنم به هدف بشه.
🌷این بار که دایی ازم پرسید کتاب چی می خوای؟ یه لیست #کتاب انگلیسی در آوردم با یه دیکشنری، و از معلم زبان مون هم خواستم خوندن تلفظ ها رو از توی دیکشنری بهم یاد بده. کتاب ها زودتر از چیزی که فکر می کردم تموم شد. اما منتظر تماس بعدی دایی نشدم، رفتم یه روزنامه به زبان #انگلیسی خریدم.
🌷از هر جمله ۱۰ کلمه ایش، شیش تاش رو بلد نبودم. پر از لغات سخت، با جمله بندی های سخت تر از اون، پیدا کردن تک تک کلمات، خوندن و فهمیدن یک صفحه اش، یک ماه و نیم طول کشید. پوستم کنده شده بود. ناخودآگاه از شدت خوشحالی پریدم بالا و داد زدم.
ـ جانم، بالاخره تموم شد.
🌷خوشحالی ای که حتی با شنیدن خفه شو روانی هم خراب نشد.

ادامه دارد......

°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺

📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_نود_و_نهم((داشتیم ؟؟؟))

🌷مادرم روز به روز کم حوصله تر می شد. اون آدم آرام، با وقار، خوش فکر و شیرین گفتار، انگار ظرف وجودش پر شده بود. زود خسته می شد. گاهی کلافه گی و بی حصولگی تو چهره اش دیده می شد و رفتارهای تند و بی پروای سعید هم بهش دامن می زد.
🌷هر چند، با همه وجود سعی می کرد چیزی رو نشون نده، اما من بهتر از هر شخص دیگه ای مادرم رو می شناختم و خوب می دونستم این آدم، دیگه اون آدم قبل نیست. و این مشغله جدید ذهنی من بود. چراهای جدید و اینکه بیشتر از قبل مراقبش باشم.
🌷دایی که سومین کتابخونه رو برام خرید، پدرم بلافاصله فرداش برای سعید، یه لب تاپ خرید و در خواست #اینترنت داد. امیدوار بودم حداقل کامپیوتر رو بدن به من، اما سعید، همچنان مالکیتش رو روی اون حفظ کرد و من حق دست زدن بهش رو نداشتم.
🌷نشسته بود پای لب تاپ به فیلم نگاه کردن، با صدای بلند. تا خوابم می برد از خواب بیدار می شدم.
– حیف نیست هد ستت، آک بمونه؟
– مشکل داری بیرون بخواب.
🌷آستانه تحملم بالاتر از این حرف ها شده بود که با این جملات عصبانی بشم. هر چند واقعا جای یه تذکر رفتاری بود، اما کو گوش شنوا؟ تذکر جایی ارزش داره که گوشی هم برای شنیدنش باشه و الا ارزش خودت از بین میره، اونم با سعید، که پدر در هر شرایطی پشتش رو می گرفت.
🌷پتو و بالشتم رو برداشتم و اومدم توی حال. به قول یکی از علما، وقتی با آدم های این مدلی برخورد می کنی، مصداق “قالوا سلاما” باش.
کلی طول کشید تا دوباره خوابم برد.
🌷مبل، برای قد من کوتاه بود، جای تکان خوردن و چرخیدن هم نداشت. برای نماز که پا شدم تمام بدنم درد می کرد و خستگی دیشب توی تنم مونده بود.
🌷شاید، من توی ۲۴ ساعت، فقط ۳ یا ۴ ساعت می خوابیدم. اما انصافا همون رو باید می خوابیدم.
با همون خماری و خستگی، راهی مدرسه شدم. هوای خنک صبح، خواب آلودگی رو از سرم برد. اما خستگی و بی حوصلگیش هنوز توی تنم بود.
🌷پام رو که گذاشتم داخل حیاط، یهو فرامرز دوید سمتم و محکم دستش رو دور گردنم حلقه کرد.
ـ خیلی نامردی مهران، داشتیم؟ نه جان ما، انصافا داشتیم؟
ادامه دارد......
@jomalate10rishteri
@shamimerezvan
https://t.me/joinchat/Ao2d4D9XxVj556WCy2pNkw
حجاب فاطمی ورود آقا
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°
Forwarded from براي يزدان (Hamid Moghadam)
💎 بخشی از یک کتاب


چرا «کار» می‌کنیم؟


افرادی هستند که کارِ خودشان را #شغل می‌بینند. آنها آزادی عمل کمی دارند و حداقلِ دلبستگی و معنا را می‌توانند از کار خود انتظار داشته باشند. افرادی که شغل را ضرورت زندگی می‌دانند، برای پول کار می‌کنند؛ در صورت دریافت پولِ بیشتر تغییر شغل می‌دهند؛ بی‌صبرانه منتظر بازنشستگی هستند و دوستان و فرزندان خود را به پای‌نهادن در آن شغل تشویق نمی‌کنند.

افراد دیگری هستند که کارشان را #مسیر یا #حرفه می‌دانند. آنها عموماً از آزادی عمل و دلبستگی بیشتری برخوردارند و ممکن است حتی از آنچه انجام می‌دهند لذت هم ببرند، اما تمرکزشان بر پیشرفت است. آنها خود را ملزم به گام‌نهادن در مسیری می‌دانند که به ترفیع، حقوق بیشتر و کار بهتر منجر می‌شود.

دستهٔ سومی هم هستند که کار را #رسالت می‌دانند. این افراد بیشترین رضایتمندی از کار را تجربه می‌کنند. برای آنها کار یکی از مهم‌ترین بخش‌های زندگی است که از انجامش احساس خشنودی می‌کنند؛ بخشی حیاتی از هویت‌شان. آنها معتقدند که کارشان جهان را به مکان بهتری برای زندگی تبدیل می‌کند و دوستان و فرزندان‌شان را تشویق می‌کنند تا چنین رویکردی داشته باشند.

حال چه چیز مشخص می‌کند افراد در مورد کارشان چگونه می‌اندیشند؟ این تا حدودی به #شخصیت فرد بستگی دارد؛ بدین معنی که تفاوت‌های افراد در نحوهٔ برخوردشان با کار به نگرشی مرتبط است که با خود به محل کار می‌آورند؛ اینکه کیستند، نه اینکه کارشان چیست.

🗂 #کتاب چرا کار می‌کنیم؟ #نویسنده بٙری شوارتز

@foryazdan
Forwarded from براي يزدان (Hamid Moghadam)
💎 بخشی از یک کتاب :

می‌توانید مراقب دیگران باشید ولی به آنها علاقه‌ای نشان ندهید، حتی اگر آن دیگری فرزندتان باشد؟


#رولو_می در کتاب "عشق و اراده" آورده است که هرگاه رابطهٔ متقابل عشق و اراده مختل شود و یکی از این دو رابطه‌اش را با دیگری درست حفظ نکند، تاثیرگذاری‌اش را از دست می‌دهد.

#اراده می‌تواند سد راه #عشق شود، این را می‌توان در نیروی ارادۂ انسان #درون‌رهبر دید. چنین افرادی از دیگران مراقبت می‌کنند، بی‌آنکه علاقه‌ای به آنها نشان دهند، می‌توانند پول‌شان را در اختیار دیگران بگذارند ولی قلب‌شان را نه، می‌توانند هدایت‌شان کنند، ولی نمی‌توانند به آنان گوش کنند. این نوع از #نیروی_اراده، همان نوع نیرویی را به روابط بین‎فردی منتقل می‌کند که در ادارۀ واگن‌های قطار، معاملات سهام، معادن زغال‌سنگ و سایر وجوه دنیای صنعت بسیار مؤثر است. انسان متکی به این نوع از نیروی اراده، با بازی دادن خود، به خود اجازه نمی‌دهد ببیند که چرا قادر نیست دیگران را هم به همان شیوه بازی دهد. این یکی دانستن اراده با بازی دادن خود، خطایی‌ست که اراده را رودر‌روی عشق قرار می‌‌دهد. 

والدینی این چنینی به دلیل #احساس_گناه ناخودآگاه حاصل از بازی دادن فرزندان خود، نسبت به آنها بیش از اندازه محافظت کننده و آسان گیرند. این‌ها والدینی هستند که به فرزندان خود ماشین هدیه می‌دهند نه #ارزش‌_اخلاقی، شهوانیت و هرزگی را یاد می‌دهند ولی نه حساسیت نسبت به زندگی را. انگار  چنین والدینی به طرزی مبهم دریافته‌اند که ارزش‌هایی که نیروی اراده‌شان بر آن‌ها متکی‌ست، دیگر کارساز نیست. ولی نه ‌می‌توانند ارزش‌های نوین کسب کنند و نه قادرند #اراده_بازی_دهنده را کنار بگذارند. و والدینی این‌چنینی اغلب بر پایۀ این فرض عمل می‌کنند که اراده‌شان در نهایت به درد همۀ خانواده می‌خورد. این تاکید بیش از حد بر اراده که سد راه عشق می‌شود، دیر یا زود به واکنشی نسبت به خطای متضاد یعنی #عشق_بازدارنده_اراده منجر می‌شود؛ عشقی که فاقد گزینش است و فرق نمی‌گذارد و بر صداقت هیجانی در لحظه گذرا تاکید می‌کند، به نظر می‌رسد که چنین عشقی که نیروی اراده در آن کمرنگ شده است به عشقی ناپایدار ختم می‌شود. 


🗂 #کتاب عشق و اراده #نویسنده رولو می

@foryazdan
Forwarded from براي يزدان (Hamid Moghadam)
#یک_کتاب

ما همه با دیزرائلی هم عقیده‌ایم که "زندگی کوتاهتر از آن است که کوچک باشد" با وجود این بزرگترین چیزی که ما را کفری می‌کند، درست همین است. شاید مهمتر از مسئله‌ی استفاده از فضا این باشد که ما تحقیقاتی دربارۀ چگونگی استفاده از زمان به عمل بیاوریم. "جان هاو" می‌گوید: " چه حماقتی! ما از اینکه نکند تمام زندگیمان به هدر برود وحشت داریم، اما هر روز از تکه تکه دور ریختن آن ابائی نداریم " 
 

#کتاب وضعیت آخر. #نویسنده تامس. ای هریس 

@foryazdan
Forwarded from اتچ بات
#هرروزیک_آیه

#تفسیرقرآن

🍁 #کتاب_اعجاز🍁

🔸اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🔸
🌸 #متن_آیه أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلىَ‏ عَلَيْهِمْ إِنَّ فىِ ذَالِكَ لَرَحْمَةً وَ ذِكْرَى‏ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ🌸

#ترجمه آیا برای آنان کافی نیست که این کتاب را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنها تلاوت می‏شود؟! در این، رحمت و تذکری است برای کسانی که ایمان می‏ آورند (و این معجزه بسیار واضحی است) .

🌾آيه شماره51از #سوره_مبارکه_عنكبوت

🔶 #تفسیر 🔶
1- قرآن، كتابى جامع و كامل است و همه ‏ى نیازهاى معنوى را به نوعى پاسخ داده و تأمین مى‏ كند. «اولم یكفهم»
2- هم پیامبرِ خدا، «رحمة للعالمین»(انبياء/107) است و هم كتابش. («رحمةً» نكره و با تنوین آمده، كه نشانه‏ ى بزرگى و عظمت آن است)
3- قرآن، مایه‏ ى رحمت و دورى از غفلت است. «لرحمةً و ذكرى»
4- شرط دریافت رحمت و پذیرش تذكّرات الهى، ایمان است. «لقوم یؤمنون»

https://telegram.me/joinchat/AAAAADwoaac9eStQVfySig