🌹بسم الله الرحمن الرحیم
🌹📚وقتی که کوه گم شد
*
#قسمت_۱۰۹ *
□تپه تانك
در زير رگبار گلوله و شليك تانك،
#حسين_قجه_ای مانند شيری زخم خورده
نيروها را آرايش می دهد و با صدايی پر قدرت فرياد می زند: نگاه كنيد، با اون همه تانك هنوز می ترسه سرازير شه. اينو مطمئن باشيد كه تا وقتی خدا با ماست، پيروزی هم با ماست. چه شهيد بشيم چه دشمن رو شكست بديم.
يكی از بسيجی ها كه زخمی شده و در پناه يك شيار بر زمين دراز كشيده از بسيجی ديگر می پرسد.
بسيجی زخمی: از حبيب چه خبر؟ هنوز پيداش نكردن؟
□بين راه
#شيبانی و كريم در لابه لای تپه ها می دوند و به دنبال يافتن
#گردان_حبيب به همه جا سر می كشند.
كريم: میگم نكنه، از ما رد شدن و الان نزديك توپخونه ان.
شيبانی: تو هم حالت خوشه ها، اگه رد می شدن، حتماً باید ما می دیدیمشون. يا وقتی از رودخونه خشكه رد میشدن بچه های سلمان می ديدنشون.
كريم: بريم اون سمت، تاحالا اون ور رو نگشتيم.
□
#گردان_حبيب#وزوايی خيس عرق و نفس زنان آرام آرام سرعتش را كم می كند. ستون بچه ها نيز كه از پشت سر او می دوند، از سرعت گام هايشان كاسته می شود.
#وزوايی حيران و سرگشته هنوز اطراف را می نگرد،
#مسعودی به كنار
#وزوايی می آيد، او نيز خسته و خيس عرق است.
#مسعودی: اينجا همون جاييه كه نيم ساعت پيش اومديم.
#وزوايی: درسته، دوباره برگشتيم همون جا.
#مسعودی: لعنتی همه شيارهاش عين همه. بدتر از همه اينه كه چون همه اين شيارها روی يك گرا هستند، واسه پيدا كردن شيار اصلی، نمیشه از قطبنما استفاده كنيم. من كه پاك گيج شدم برادر محسن.
#وزوايی: يا اميرالمؤمنين خودت...
بر روی چهره
#وزوايی، تصوير سريع از
#حاج_احمد و تصاوير مختلف از هجوم
عراقی ها، و فلاش فورواردهايی از شكست می آيد و می رود.
#وزوايی به
#مسعودی می گويد: مرتضی جان، بچه ها رو استراحت بده تا من اين دورو برها رو يه نگاهی بندازم.
#مسعودی: فايده ای نداره، برادر محسن، اگه می خوايد برگرديد، بايد بريد اون سمت.
#وزوايی با صدايی بغض كرده و چشمانی نمناك، چهره از مسعودی پنهان می كند و آرام می گويد: نه، اين سمت بهتره، برو ستون رو متوقف كن.
#مسعودی كه متوجه حال
#وزوايی شده در حالی كه به سمت نيروها می رود، به
#وزوايی می گويد: شما راحت باش، من پيش بچه هام.
□پشت تپه ای در نزديكی سنگر فرماندهی تيپ ۲۷
#حاج_احمد را از دور در پشت تخته سنگی می بينيم. دوربين آرام و نرم به سمتش می رود. صدای زمزمه و هق هق گريه
#حاج_احمد به آرامی شنيده می شود. در لابه لای حركت نرم دوربين، تصاوير كوتاهی از فلاش فورواردهای قبل می آيد، هجوم عراقی ها، محاصره بچه ها و... بدرقه مادر
پدرها، خداحافظی بسيجی ها با خانواده هايشان، شليك تانك های عراقی، گريه پدر و مادرها...
□
#گردان_حبيب#محسن_وزوايی در لای يك شيار، به محض اينكه تكبير نماز را می گويد شروع به گريستن می كند، شانه هايش از شدت گريه تكان تكان می خورد.
دوربين نرم و آرام از وزوايی دور می شود.
فلاش بك -
#حاج_احمد: برادر وزوايی! نبايد قبل از رسيدن بچه ها به اون بالا، عراقيا هوشيار بشن، هوشياری عراقيا؛ يعنی قتل عام بچه ها.
□پشت تپه
دوربين همچنان به
#حاج_احمد نزديك می شود و صدای هق هق او واضح تر به گوش می رسد. بر روی صدای گريه
#حاج_احمد، صدای فرياد بسيجی ها كه درگيرند شنيده می شود.
#حاج_احمد محاصره مون كردن...
#گردان_حبيب داره قتل عام می شه.
#حاج_احمد...
□
#گردان_حبيباز
#محسن_وزوايی كه در حال نماز به شدت می گريد، دوربين همچنان فاصله می گيرد.
□پشت تپه
با نزديك شدن به
#حاج_احمد، صدای زمزمه او واضح شنيده می شود.
#حاج_احمد: خودت میدونی كه ما به غير از تو هيچكس رو نداريم، هيچكس رو، هيچكس رو، خدايا فقط دست پر قدرت تو می تونه اين گره رو باز كنه، نگاه كن ببين اونا بنده های عاشق تو هستن كه تو اين گرداب تاريك گم
شدن، به اين بنده های ضعيف و بی كس ات رحم كن.
□
#گردان_حبيبدوربين برگرد
#وزوايی به نرمی می چرخد،
#وزوايی در سجده می گريد.
بچه های
#گردان_حبيب بر زمين نشسته اند و دوربين از ديد
#مسعودی بر روی آنها حركت می كند.
#مسعودی زير لب می گويد: خدايا خودت كمك كن.
□تپه پياده
درگيری همچنان با شدت تمام ادامه دارد،
#چراغی غريو ياحسين سر می دهد و در حال شليك دست يكی از بچه ها را كه زخمی شده می گيرد به سمت خود میكشد.
ادامه دارد...
#وقتی_که_کوه_گم_شد #بهزاد_بهزادپور 🆔️ @javid_neshan