Смотреть в Telegram
یک سرماخوردگی ساده چیزی گلویم را چسبیده و رها نمی‌کند. مدام به اطرافش چنگ می‌کشد. ردی به جا نمی‌گذارد، اما جای خراش‌ها می‌سوزد و اجازه‌ی حرف زدن را ازم می‌گیرد. نمی‌دانم چیست. وقتی می‌فهمد با دهانی باز جلوی آینه‌ ایستاده‌ام، خود را پنهان می‌کند و از تسلیم‌شدنم لذت می‌برد. بعد، چنگال‌هایش را محکم‌تر در گلویم فرو می‌برد. آن وقت حرف‌هایم غوطه‌ور می‌شود، در سوزشی که راه نفسم را هم بسته است. چند جرعه آب و نمک به حلقم می‌ریزم و پیروزی‌ کوچکم بر او را جشن می‌گیرم. می‌دانم، می‌دانم که بازمی‌گردد. T_T
Telegram Center
Telegram Center
Канал