🗞 #خبر |
این شهر قصهای دارداز روزگاری سخن میگفت که در محلهشان،
جوانی سمت کار کشاورزی و کسب درآمد از این راه نمیرفت، چون تجارت مواد و شراب رونقش بیشتر بود.
یا روزگاری که از انبوه معتادان و موادفروشان و خلافکاران، پلیس هم جرات رفت و آمد در منطقهشان را نداشت.
زمانهای که محلهشان، محله ۷۲ ملت بود و از هر جای ایران خانوادههایی به خاطر نزدیکی به عزیزانشان که در زندان قزل حصار زندانی بودند به آنجا کوچ کردند.
اما هرچه پیش رفتیم نوبت به گفتن از کسانی مانند شهید پردهدار که در همان بلبشوی حصارک کرج سعی کرد تخم نفاق و دعوا را از میان این ۷۲ ملت از بین ببرد.
یا استفاده از پیست موتورسواری که شرطش ثبتنام در پایگاه بسیج حاج اصغر پردهدار بود و اینگونه آن جماعت که به خلاف و مواد آشنا بودند، با بسیج و هیئت و انقلاب آشنا شدند.
و کم کم فعالیتهای جهادی گسترش پیدا کرد، تا اکنون طبق گفته خودش اگر به مغازهای بروید و بگویید دانشجو، از اعضای گروه جهادی یا سپاه هستید به چشم دیگری به شما نگاه میکنند و تحویلتان میگیرند.
کوچه به کوچه و مدرسه به مدرسه در حصارک میرفتیم و اینها را برایمان تعریف میکرد.
در این بین به دنبال سندی برای اثبات گفتههایش بودم که به درب ورودی اقامتگاهمان رسیدم، چشمم به نام گروه جهادی شهید میرحبیبی و نقاشیهای روی دیوار افتاد، در طرح شهیدعجمیان تمام دیوارهای مدارس حصارک رنگآمیزی شده و مانده بود قدیمیترین مدرسه حصارک، مدرسه شهید شهسواری.
به داخل اقامتگاه که رفتیم، صندلی و میزهای رنگی گوشه کلاس که اکنون جمع شده بود تا کلاس برای اقامت ما فرش شود، یادم آورد ابتدای صحبتهایش گفته بود اینجا مهدکودک کانون کوثر ولایت است که برای استفاده بچههای بیسرپرست است.
ظهر تا عصر دومین روز دوره
موج، آقای مرادی، مسئول گروه جهادی حمزه سیدالشهدا(ع) برای ما از داستانهای اردوهای جهادی در حصارک گفت تا از بین این
روایتها، نکتهای در ذهن شرکتکنندگان
موج بماند و روایتی از آن بسازند.
#موجهای_به_هم_پیوسته#موج_روایت_مردموجهاد@jahadgaran I جهادگران