+نمیخواستم مامانو اذیت کنم. خیلی شوکه شد.
-قربونِ چشات برم. پدر مادر همینن. از زمانی که
بچههاشون راه میوفتن در حالِ شوکه شدنن.
+نباید میگفتم.
یه دردایی، مالِ خودِ آدمه؛ نمیشه با کسی قسمتش کرد.
هادی انگار وقتی به کسی میگی از ارزشش کم میشه؛ دستمالی میشن داداش.
-من نمیفهمم آدما چرا وقتی تو عشق شکست میخورن فیلسوف میشن. نخون این روزنامههای زردو.
+من شکست نخوردم؛ از دست دادم!
-برعکسِ این مزخرفاتی که گفتی؛ من فکر میکنم آدما با کنار هم بودن معنی پیدا میکنن. من ممکنه درد و رنجِ تو رو نفهمم؛ ولی یاسمن، یه جورِ دیگهشو خودم تجربه کردم. همین حنانه اگه نبود؛ تو دق و دلیتو سرِ کی خالی میکردی؟ تحمل میکنه؛ چون میفهمتت.
یه دردایی مشترکه قربونت برم؛ مثلِ عشق، مرگ...
نترس! فرار نکن از گریه کردن به خاطر کسی که دوسش داشتی و از دستش دادی.
گریه کن! تو اگه گریه نکنی نمیتونی چشای قشنگی داشته باشی.
بیا قربونت برم. بیا سرتو بذار رو شونهام یه دل سیر با هم گریه کنیم.
•لحظهی گرگ و میش/۱۳۹۷