#علیه_فراموشینوجوان ١٩ ساله اى برايم نوشت:
"من از هفته بعد بايد به دانشگاه برم. ميتونى به من بگى چرا بايد برم تو خيابون؟"
تمام رسالت و شرافت قلم من، تمام آنچه تا امروز خواندم و ياد گرفتم، تمام هر آنچيزى كه تا امروز برايش جنگيدم، تمام هويت من، انسانيت من و وظيفه من؛ پاسخ دادن درست به اين سوال توست.
برای یک ملت که نکبتی نماند که بر سرش نیاورید. برای تنهایی که با خون شستید و مغزهایی که سالها خزعبل در آنها فرو کردهاید. برای ما که تولدمان باخت بود. برای سرزمینی که زمینی سوخته از آن باقیست.
براى هشت سال جنگ، كه پدران مارا كشتيد و نسلى را به سينه تاريخ فرستاديد.
براى خاوران، دارها و گلوله هايى كه در ٦٧ بر پيكر عشق خالى كرديد.
برای هزار و پونصد شهید آبان که حتى نام و نشانشون رو نفهمیدیم چون به هواپیما شلیک کردید و داغ روی داغ به قلبمون کوبیدید.
برای نیزار سوختهی ماهشهر، برای غیزانیه، برای ناوشکنی که باز با خطای غیرانسانی گور عزیزامون شد، برای تکتک زهری که به جونمون ریختید...
برای کارون، کرخه، جراحی، هورالعظیم، تالاب شادگان، تالاب انزلی، دریاچهی ارومیه، تالابها، جنگلها و همهی محیط زیستی که نابود کردید. برای فعالان محیط زیست زندانی
برای همه اون روزهایی که صبح به صبح بیدار میشدیم و اولین کارمون این شده بود که خبر مرگ دسته گلهای این سرزمین رو بخونیم.
برای سوریه، برای همه آن شهرهای ویران شده، برای همه آن مردان و زنان و کودکانی که کشتید و تحقیر و آواره کردید، و بعد به اسم اقتدار و امنیت به ما فروختید
برای شرم همیشگی ما از ساکت بودن در برابر این همه خون
برای زینب کودک گلدرهای که برای نداشتن پول خرید لباس عید خودکشی کرد.
برای تمام موهایی که در حسرت باد زیر حجاب کثافت اجباری ماندند، برای تمام بوسههایی که بخاطر وجود منحوستون هیچوقت زده نشد، برای تمام فاصلههایی که ایجاد کردید، برای تمام آخرین دیدارهایی که از ما دریغ کردید.
برای تک تک لحظههای این ٤٤ سال که میتونست با خوشی و شادی بگذره...
براى اون روزهايى كه فايزرهاتون رو زده بودين و روزى هزار نفر رو با جهل تون كشتيد
براى امير حسين مرادى و على يونسى كه تمام اينده شون رو نابود كرديد.
براى اينكه حسرت خريد يك متر خونه رو به دلمون گذاشتيد
كه فقر رو فضيلت نشون بديد.
واسه دل اون مادرى كه داد زد بچه م مريضه. نبرينش …
براى تمام لحظاتى كه باعث شديد فكرمون فرار ازين مملكت باشه
واسه اون بچه زباله گردى كه پرسيد آرزو يعنى چى
براى تمام دفعاتى كه باعث شديد از ايرانى بودن مون متنفر باشيم. براى گلوى دار ديده نويد افكارى…
براى گوهر عشقى، ناهيد شيربيشه و تمام مادرانى كه داغ دل بچه هاشون رو به سينه شون نشوندين
براى ترس هامون،
براى پويا بختيارى كه داد زد من هم پسر كسى هستم. چرا ميكشيد
بخاطر تمام فيلم هايى كه ساخته نشدند. دوربين هايى كه خاموش شدند و عشقى كه در ما كشتيد …
براى سپيده رشنو، لبخندهايى كه بر لب هاى همه ما با نفرت جراحى كرديد.
براى متروپل كه ما عزادار بوديم و شما در تهران ميخنديديد و ميرقصيديد.
براى اينكه هم از كوچه هاى خلوت ترسيديم و هم از كوچه هاى پر پليس، براى وحشتى كه در ريشه نفر به نفر ما كاشتيد.
و براى آزادى،
آزادى…
كلمه اى كه ما رويايش را هرروز خواب ميبينيم.
#برخیزیم#همبستگی_ملی#سکوت_دیگر_بس_است