ڪانال مدافعان حـرم

#عاشقی
Канал
Логотип телеграм канала ڪانال مدافعان حـرم
@iran_iranПродвигать
15,5 тыс.
подписчиков
79,1 тыс.
фото
58,6 тыс.
видео
104 тыс.
ссылок
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است ما بر آنیم که این رمز جهانی بشود... ارسال اخبار و انتقاد و پیشنهاد @shahid_313 @diyareasheghi ❤️آرشیو کانال های شهدا و مدافعان حرم 👉 @lranlran
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡

🍃 #دریادلان اند که دل به دریا میزنند! چشم هایشان را در امواج آن غرق و میانِ جوش و خروشش، خدا را جستجو میکنند‌. #محمدامین هم از دریا به اعلی رسید و در آبیِ موج های دریا، انعکاس چهره ی ماهِ خدا را دید. شاید هم ورودش به #نیروی_دریایی به همین دلیل بود، هر چند او هر کجا قدم میگذاشت عِطر حضور #خدا را حس میکرد و کیست که اینگونه #عاشقی را پذیرا نباشد؟!‌

🍃درخت زندگی اش پر شاخ و برگ است، هر شاخه اش ختم به خدا میشود و هر برگ آن کتابی است برای #سعادت. برگ های زندگی اش را که زیر رو رو کنی، #تنفرش را نسبت به غیبت تحسین میکنی و بحث عوض کردن های همیشگی اش هنگام #غیبت، تورا به فکر فرو میبَرَد. به راستی که این سخن #شهید_آوینی کلید زندگی اش شده بود: "سربازان #امامِ_زمان(عج) از هیچ چیز جز گناهان خویش نمیترسند"

🍃همین هم شد که خدا سربند "کُلُنا عَباسُکَ یا زِینَب" را به پیشانی اش بست و اورا راهی دیار #عمه‌ی_سادات(س) کرد. از سوریه که بازگشت سوغاتی اش #ریه‌ی بیمار شده‌ی او بود و #سرفه هایی که نشان از حال خرابش میداد. در بیمارستان بستری بود اما دلِ بیتابش جایی نزدیکی حرم #سه‌_ساله ی ارباب پر میزد و جاماندگی اش نمکی شده بود بر زخم هایِ سر باز کرده اش...

🍃میان آن توسلات و #دل_شکستگی هایش چه گفت را نمیدانم اما هر چه که بود خوب پر کشید. خدا هم تابِ دوریِ اورا نداشت و این چنین شد که محمدامین زارعِ داستانِ ما، شهیدِ مدافع حرم شد و با #جانبازیِ قبل شهادتش هم مُهر رضایت را از #سقای_حرم گرفت...💔

نویسنده : #اسماء_همت

🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید #محمدامین_زارع

📅تاریخ تولد : ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت: ۲ آذر ۱۳۹۵
🥀مزار شهید : شهرستان فسا
🕊محل شهادت‌ : سوریه

#گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🍃میگن بابا شهید شده، عمو.
#شهید چیه؟
چه شکلیه؟
این اولین سوال دو یادگارش، محمد جواد و محمد صادق بود.
و #عمو ماند که چه جواب بدهد؟
چه بگوید به این دو طفل که فقط کنجکاو بودند ببینند شهید کیست و چه شکلیست.
نمی‌توانست شهید را توصیف کند هرکاری کرد نتوانست.
چشمان مالامال #اشک اطرافیانش زمین خشک را #دریاچه کرد.
#چشمانش آرام بسته بود،
آرام خوابیده بود،
آرام و زیبا.

خواهر با صدایی آغشته به #بغض در گوش برادر نجوا میکند:
"گلم را به #حضرت_زینب«س»سپردم."


خواهرم غم مخور که اورا به خوب کسی سپردی!
به #عمه_ساداتمان که در اوج بی کسی اش چگونه زیبا همه کَس #عاشوراییان شد، چگونه همدم غم زده های حسین شد، چگونه مرحم زخم هایشان شد، خیالت راحت باشد.

#یدالله آرام خوابیده، اطرافیان به این آرامشش غبطه می‌خورند.
شاید فرزندانش حالا معنی شهید را فهمیدند، حالا دیدند شهید چه شکلیست، #پدر با آن قامت رعنا و چهره نورانی اش در #تابوت آرام گرفته بود و به جگر گوشه هایش فهماند شهید کیست؟ و چه شکلیست؟فکر کنم خوب در ذهن بچه ها ماند...

راستی با هر #جمعه همسر و فرزندانت چشم انتظار #صاحب_الزمانند، چشم هایشان دریایی میشود، دلشان دیدن قامتت را میخواهد،همان وقت که در رکاب صاحب الزمانی...!

#عاشقی دردسری بود نمی دانستیم
حاصلش خون جگری بود نمی دانستیم
نگرانم که پس از مردن من برگردی
پای تابوت،سرِ بُردن من برگردی

نویسنده :#مهدیه_نادعلی

#شهید #یدالله_قاسم_زاده

📅تاریخ تولد : ۱۳۶۱/۱۲/۱۸
📅تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۹/۱ حلب

🗺مزار : بهشت زهرا قطعه ۵۳
#گرافیست_الشهدا #مدافعان_حرم #عمار_عبدی #مشهد #کربلا #اربعین #طراحی

🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
* بسم رب الشهید *

🍃شهادت، جاده ایست منتهی به عشق حقیقی و #اخلاص آسمانی که شیفتگان را به این راه میکشاند؛ عشق را میانِ جانشان رسوخ میدهد و آن هارا از درد فراق می گریاند!

🍃علیرضا عاشق ترین بود! همانی که #خدا مُهرِ بندگی را بر پیشانی اش زده بود و از همان سن کم دل بیقرار او را بیقرار تر کرده بود! ورد زبانش این بود: "ما باید سعی کنیم خودمان را بسازیم، باید نمازمان را درست بخوانیم و حامی #قرآن و اسلام و امام باشیم"

🍃گویا خوب فهمیده بود #نماز ستون #عاشقی است و اگر دلدادگی ات را در برابر معبود نشان دهی ، اوست که راه زندگی را برایت می گشاید! آن وقت است که سالهای سال پیکرت را #گمنام نگه میدارد و تورا همنشین سفره ی #فاطمه(س) میکند !

🍃مادرت نیز چشم #انتظار بود! دلش راضی شده بود به چند تکه استخوان و چشم به راه دوخته بود تا جگر گوشه اش از راه برسد! نیامدی و نیامدی و دیدار نصیب مادرِ دلتنگت نشد! سرانجام پس از ۳۷ سال پیکر که نه، استخوان هایت به #وطن بازگشت و همه در فراق نبود #مادر گریستند😢

🍃این ها، مرثیه نیست!
روضه و مداحی نیست!
افتخار کشور است و ما میبالیم به وجود عاشقان فداکاری چون شما.

#شهادتت_مبارک افتخار ایران♥️

نویسنده: #اسماء_همت

🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید #علیرضا_میرزایی_قالهری

📅تاریخ تولد : ۱ مرداد ۱۳۴۳
📅تاریخ شهادت : ۲۵ آبان ۱۳۶۱
🕊محل شهادت : عین خوش دهلران
🥀مزار شهید : روستای قالهر

#گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🍃میخواهم بیشتر بشناسمت. میخواهم بیشتر با تو و امثال تو #انس بگیرم. آری،اتاق ذهن من میخواهد پر شود از نجواهای شب #عملیاتی، همان شبهایی که درخشش #ملکوت اعلا را به وجد می آورد🥺

🍃به اسم رب #شهدا، انگشت را به تایپ وامیدارم و نامت را در #گوگل سرچ میکنم. #شهید_علی_جابری دفاع مقدس🌹

🍃عجیب است! گوگل تنها تو را کشته شده ای همچون #علی_اصغر حسین (ع) میشناسد و تمام تو را اینگونه وصف میکند: چون علی اصغری #تیر بر گلو نشسته...‌ همین کفایت است برای #عاشقی پر کشیده. از او که بگویی دلها را به سمت #کربلا روانه سازد.گلوی بریده، عطش، عشق، #شهادت😭

نویسنده : #زهرا_حسینی

🌺به مناسبت سالروز #تولد
#شهید #علی_جابری

📅تاریخ تولد : ۱۴ آبان ۱۳۴۶
📅تاریح شهادت : ۱۵ تیر ۱۳۶۶
🥀مزار شهید : قطعه ۲۹ بهشت زهرا

#گرافیست_الشهدا #طراحی #دفاع_مقدس

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃

🍃 #قرآن که می‌خوانی، وقتی به آیه ی «وَقالَ رَبُکُمْ ٱُدعونی اَسْتَجِبْ لَهُمْ» میرسی، سراسر وجودت #نور و آرامش می‌شود. خیال می‌کنم اصلا از همینجاست که #عاشقی ما با آن بالایی رقم می‌خورد. صدا زدن های ما و جانم گفتن های خدا؛ تنها باید چشم ها را بست و با دل توکل کرد.

🍃حمیدرضا هم از آن بنده هایی بود که بی ترس و نگرانی فرمان #زندگی اش را به دست بهترین راننده سپرده بود؛ از جاده ی هوی و هوس به خاکی زد و در مسیر مستقیم #خدا افتاد. خدا را خواند و آنقدر بر دعا و جهادش پافشاری کرد تا استجابت خدا مستقیم آمد و راه #قلب حمیدرضا را در پیش گرفت.

🍃هر چه پیش میروی و زندگی شهدای #مدافع_حرم برایت آشنا تر می‌شود، پی میبری که همه شان غلام عباس بودند؛ اصلا خود عباس بن علی رضایت نامه هایشان را امضا کرده و آن ها را به حریم خواهرش راه داده است.

🍃آخر عباس هم #جانباز بود و هم #باغیرت، مگر می‌شود در مکتب ابالفضل باشی و غیرت در وجودت ریشه نداند؟! مگر می‌شود معلمِ لحظه به لحظه ی #نفس کشیدنت ابالفضل باشد و تو منشِ جانبازی را نیاموزی؟!

🍃حمیدرضا شاگرد برتر این #مکتب نیز به مولایش اقتدا کرد و سر بلند، رجز خواند «کُلُنا عَباسَکَ یا زینَبْ» و آنقدر عباس وار جنگید تا نهایت روز #تاسوعا این ترکش ها بودند که #عاشقانه به سمت حمیدرضا می‌دویدند.

🍃آری! حمیدرضا به خود و خدای خودش قول شهادت داده بود، قول روسفید شدن. اینجا هم مرید ابالفضل بودن خودش را نشان داد، به عهدش وفا کرد و صدای لبیک گفتن هایش، تسکینی شد برای دل مهدیِ #صاحب_الزمان. خدایا! ما اینجا تورا می‌خوانیم. باشد که ما هم در این مکتب روسفید شده و شامل استجابت #خاص تو باشیم.

✍️نویسنده : #اسماء_همت

🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید #حمیدرضا_دایی_تقی

📅تاریخ تولد : ٢٩ شهریور ١٣۵٩
📅تاریخ شهادت : ٢ آبان ١٣٩۴
🕊محل شهادت : سوریه
🥀مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان

#گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🍃من به یاد دل و دل یاد تورا میگیرد دل اگر یاد عزیزش نکند میمیرد ...

🍃آری، تو همان عزیزی هستی که سالهاست غیبتت دنیا را به #انتظار نشانده ...

🍃همان عزیزی که میان عهد نامه هایمان #خدا را به بزرگی اش قسم میدهیم تا سلام مارا به تو برساند تا حتی اگر چشم هایمان لایق دیدن #ظهور پر عظمتت نبود وجودمان را دوباره زنده کند و دست مارا به دستتان برساند ...

🍃گویا اخرین فرزند #فاطمه(س) خود به تنهایی میتواند نمایانگر اهل بیتش باشد ...
عطر محمدی ...
غیرت علوی ...
مناجات فاطمی ...
بخشندگی حسن(ع)و غربت #حسین(ع)

🍃حال میان تمام #مناجات هایمان میشود دستمان را بگیرید و مارا به خود وصل کنید؟! میشود وجود نالایق مارا با نگاه مهربانتان پاک کنید ؟!

🍃اخر اقا جان ما چشم امیدمان به شماست، چشم دوخته ایم به #پدرانه هایتان. همان هایی که دل میبرد از هر #عاشقی و دلدارش شمایید. بیایید و به این انتظار پایان بدهید.

#یابن_الحسن؛ العجل اقای من العجل💚

نویسنده : #اسماء_همت

#جمعه_های_انتظار

#گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🍃به نام قدرت واحد چرخ گردون

🍃خلقت کائنات، الوانش را از ما وام گرفته است. #بهار، در ما متجلی شده است. خورشید، با ما تبسم کرده است.
پاره ی تن نبی(ص)وهستی #علی(ع)،هم جنس ما بوده است. مأمن دل حزین #دخت_حسین(ع)،هم جنس ما بوده است. آری! ما لطیف و #نجیب و شریفیم.

🍃ما لایقیم تا آدمیان را بیدار و خبردار کنیم، از آنچه نهفته گشته در ضمیر #پاک کیش مان. آنچه که از آیین مان، غریب و #گمنام مانده است.

🍃لایقیم تا بزداییم #اندیشه ی عالمیان را از آنچه که این دیار و شیرانش را عاجز و واپس مانده می نمایاند.

🍃لایقیم تا سفیر #عاشقی باشیم و ترسیم کننده ی مرزهای عبودیت.‌ لایقیم تا پاک باشیم و پر ارج.

🍃مگر نه اینکه #مریم هم، چنین بود؟
مریمی که در دل فریب ترین روز های حیاتش، دست از لذات فانی، بر کشید و میزبان نور گشت.

🍃مریمی که در آن روز ها توانست و #کربلای خویشتن را در میان همهمه ی خون و خاک، رقم زد‌.

🍃مگر نه اینکه ما هم، از نَسَب مریم هاییم؟ مایی که گرچه در این روزها، کربلایمان، در میان همهمه ی خاک و خون نخواهد بود اما، هر دم که به پیکار با رذل ترین بدخواهمان* می رویم، اُجرَتمان همسان مریم ها خواهد بود.*

🍃هر دم که #پارسایی پیشه کرده و زیبایی های دلربایمان را، بهر دیدگانی خالص و زلال، محفوظ می داریم.

🍃آری! ما #لطیف و نجیب و شریفیم.
بیایید هیچ گاه از این مدار منور، به در نشویم.

پ.ن: * رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله: أعدى عَدوِّكَ نَفسُكَ الَّتي بَينَ جَنبَيكَ.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : دشمن ترين #دشمن تو، نفسى است كه در درون تو است.
[. تنبيه الخواطر : 1/259.]

*لإمامُ عليٌّ عليه السلام : ما المُجاهِدُ الشَّهيدُ في سَبيلِ اللّه ِ بِأعظَمَ أجرا مِمَّن قَدَرَ فعَفَّ.
امام على عليه السلام : كسى كه در راه خدا #جهاد كند و به #شهادت رسد، اجرش بيشتر از آن كسى نيست كه بتواند #گناه كند و #عفّت ورزد.
[نهج البلاغة : الحكمة 474.]

نویسنده : #زهرا_مهدیار

🕊به مناسبت سالروز #شهادت #شهیده #مریم_فرهانیان

📅تاریخ تولد : ۲۴ دی ۱۳۴۲
📅تاریخ شهادت : ۱۳ مرداد ۱۳۶۳ آبادان

🥀مزار شهید : گلزار شهدای آبادان

#گرافیست‌_الشهدا #عمار_عبدی #شهیده

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🍃میخواهم بیشتر بشناسمت. میخواهم بیشتر با تو و امثال تو #انس بگیرم. آری،اتاق ذهن من میخواهد پر شود از نجواهای شب #عملیاتی، همان شبهایی که درخشش #ملکوت اعلا را به وجد می آورد🥺

🍃به اسم رب #شهدا، انگشت را به تایپ وامیدارم و نامت را در #گوگل سرچ میکنم. #شهید_علی_جابری دفاع مقدس🌹

🍃عجیب است !!
گوگل تنها تو را کشته شده ای همچون #علی_اصغر حسین (ع) میشناسد و تمام تو را اینگونه وصف میکند: چون علی اصغری #تیر بر گلو نشسته...‌ همین کفایت است برای #عاشقی پر کشیده. از او که بگویی دلها را به سمت #کربلا روانه سازد.گلوی بریده، عطش، عشق، #شهادت

نویسنده : #زهرا_حسینی

🌺به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید #علی_جابری

📅تاریخ تولد : ۱۴ آبان ۱۳۴۶
📅تاریح شهادت : ۱۵ تیر ۱۳۶۶
🥀مزار شهید : قطعه ۲۹ بهشت زهرا

#گرافیست_الشهدا #طراحی #دفاع_مقدس

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
Forwarded from اتچ بات
🍃فرزندان زهرا(س)خوب آموخته اند رسم #دلبری را و میدانند چگونه با #عاشقیِ خود انتقام سیلی مادرشان را بگیرند ...

🍃آموخته اند که عشق سن و سال نمیشناسد و میتوان کوچک بود اما همچون بزرگان ؛ به #آسمان پرواز کرد و در آغوش گرفت خداوندِ جان را ....
من را میبینی ؟!

🍃دستانم را #زنجیر گناه بسته و شرم میکنم که به صورت معصوم شما خیره شوم ؛ زانوهایم از فرط زمین خوردن همچون سرخیِ آتش شده و شرمنده است که در راه شما قدم گذارد ....

☹️پاهایم خجل است از قدم های استوار شما ، از #قدم هایی که وجب به وجب این خاک را فتح میکردند تا مبادا بیاید روزی که گناه برای منِ جامانده عادی شود اما نهایت چه شد؟!

🍃من چه کردم با #خون های به جا مانده ی شما؟!چگونه در روز #محشر سربلند کنم و در چشمان شما نگاه کنم؟!شمایی که تنها شانزده سال داشتید و آسمانی شدید اما من هنوز هم زمین گیر گناهانم هستم ....

🍃راستی چه حالی داشتی زمانی که وجودت را وقف فاطمه ی زهرا(س) کردی؟!
آنقدر به خانوم جان عشق ورزیدی که نهایت مانند #مادر_سادات از ناحیه ی سینه و شکم جان خود را به اسلام و اربابت حسین(ع) بخشیدی ....
تو! #برنده ی این میدان شدی و ماییم که همیشه #بازنده ایم !
برادر به گوشی؟!
ما جامانده ایم!

نویسنده : #اسماء_همت

به مناسبت سالروز شهادت #شهید #حجت_الله_گلمحمدی

📅تاریخ تولد‌: ۱۶ خرداد ۱۳۴۷
📅تاریخ شهادت: ۲۹ خرداد ۱۳۶۳
🕊محل شهادت : قصر شیرین

🥀مزار شهید: بهشت زهرا

#گرافیست_الشهدا
#صلوات #کربلا #مشهد

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اگر ایشون عاشقه..
ما چی هستیم..!!!!!

.
👈دیدن این چند دقیقه و شنیدن این صحبت ها رو از دست ندید..

#عقل #عاشقی #اعتقاد

🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
🍃شهادت، #آرزوی قلبی هر #عاشقی است اما اندک اند آرزومندانی که به دنبال تحقق آرزویشان، عاشقانه پرواز می کنند.

🍃ماشاءالله شمسه ،با نگاهی به شناسنامه اش می شد فهمید، در روزهای سخت جنگ در میان خاک های #جبهه با #ایمان راسخ در جست و جوی کاروان شهدا بوده است اما گاهی ، باید بسیار درخانه خدا رفت و حاجت خواست.

🍃 دفتر #خاطرات دوران جنگ ماشاءالله بدون شهادت به پایان رسید.پس از جنگ، با ملحق شدن به سپاه ،سالهای زیادی در خاک های مناطق مرزی به دنبال گمشده اش بود اما راه رسیدن طولانی تر شده بود و صبر ایوب می خواست.

🍃در نمازهای اول وقتش آنقدر از #خدا خواست تا بالاخره وقتی فرمان دفاع از حرم عمه سادات را شنید، دلش به هوای شهادت سوی #سوریه پرواز کرد و پس از بازنشستگی ، راهی سرزمینی شد که بوی #کربلا از آنجا می آمد.

🍃دوماه خالصانه از حرم دفاع کرد و پس از سالها هجر، به آرزویش رسید و با گلوله ای که به گلویش اصابت کرد،#شهادت روزی اش شد.

🍃دو روز مانده به تولد زمینی اش، در سرزمین شهادت متولد شد، در کنار شهدایی که روزی در خاک های جبهه همسنگر و همراهش بودند.

🍃حال فرزندانش به داشتن #پدری همچون او افتخار می کنند و داغ دلشان را با سنگ سرد مزار پدر آرام کنند.

🍃پایان داستان تمام شهدا در یک جمله خلاصه می شود ما رأیت الا جمیلا.

نویسنده: #طاهره_بنایی منتظر

🌸به مناسب سالروز شهادت
#شهید #ماشاالله_شمسه

📅تاریخ تولد : ۱۵ فرودین ۱٣۴۶
📅تاریخ شهادت : ۱٣ فرودین ۱٣٩۵

🥀مزار شهید :بروجرد روستای سراب زارم

#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🍃من به یاد دل و دل یاد تورا میگیرد دل اگر یاد عزیزش نکند میمیرد ...

🍃آری، تو همان عزیزی هستی که سالهاست غیبتت دنیا را به #انتظار نشانده ...

🍃همان عزیزی که میان عهد نامه هایمان #خدا را به بزرگی اش قسم میدهیم تا سلام مارا به تو برساند تا حتی اگر چشم هایمان لایق دیدن #ظهور پر عظمتت نبود وجودمان را دوباره زنده کند و دست مارا به دستتان برساند ...

🍃گویا اخرین فرزند #فاطمه(س) خود به تنهایی میتواند نمایانگر اهل بیتش باشد ...
عطر محمدی ...
غیرت علوی ...
مناجات فاطمی ...
بخشندگی حسن(ع)و غربت #حسین(ع)

🍃حال میان تمام #مناجات هایمان میشود دستمان را بگیرید و مارا به خود وصل کنید؟! میشود وجود نالایق مارا با نگاه مهربانتان پاک کنید ؟!

🍃اخر اقا جان ما چشم امیدمان به شماست، چشم دوخته ایم به #پدرانه هایتان. همان هایی که دل میبرد از هر #عاشقی و دلدارش شمایید. بیایید و به این انتظار پایان بدهید.

#یابن_الحسن؛ العجل اقای من العجل

نویسنده : #اسماء_همت

#جمعه_های_انتظار

📅تاریخ انتشار : ۲۲ اسفند ۱۳۹۹

#استوری_شهدایی

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
♡به نام خداوند تبسم♡

عین. شین .قاف ،میشود #عشق!
سه حرفی که برای هرکس یک‌جور معنا میشود.

برای من و امثال من، معنای دقیقی ندارد و مشخص نیست ما در این سه حرف به دنبال چه هستیم، اما می شناسم آنهایی را که این سه حرفی برایشان در چهار حرف دیگر معنا میشود.
عشق، در #حسین(ع) معنا میشود!
و حسین معنی #آزادی‌ست و مریدان او هم آزاده اند.

#آزاده های عاشقی که بار دیگر به میدان آمدند تا ثابت کنند اگر هزاروچهارصدسال پیش نبودند که به ندای َل_مِن_ناصِرٍ_یَنصُرُنی اربابشان #لبیک بگویند، حال هستند و به ندای #عقیله_بنی_هاشم لبیک میگویند

در قاموس مریدان حسین، همین بس که غیرتشان ریشه در #غیرت #عباس_ابن_علی دارد ، #صبر و مقاومتشان ریشه در صبر #حضرت_زینب(س) و آزادگی ‌شان را هم از #حسین_بن_علی دارند.
.
#قدیر هم یکی از مریدان حسین بود که پایان دفتر زندگی اش را متفاوت رقم زد. عشق را در حسین(ع) معنا کرد و راه حضرت عشق را گرفت تا به آخر رسید.
به #جنون رسید.

مگر نه اینکه شرط عاشقی جنون است.
او مجنون بود و عشقی منتهی به #نور را در خود پرورید.
اصلا گویی از ابتدا چشم گشوده بود‌ تا در نور خلاصه شود.
چه مبارک #ولادتی.
چه #نورانیتی.

آری! همین است.
{حا یا سین نون؛ تلک آیات الجنون}

نویسنده : #مهدیه_نادعلی

به مناسبت سالروز تولد شهید #قدیر_سرلک

📅تاریخ تولد : ۱۳ شهریور ۱۳۶۳
📅تاریخ شهادت : ۱۳ آبان ۱۳۹۴.حلب،سوریه

🥀مزار شهید : گلزار شهدای ده امام پاکدشت

#گرافیست_الشهدا #آزادگی #عمار_عبدی #محرم #عاشقی #تولد

🏴 ڪانال مدافعان حـــــرم 🏴
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
☆بسم رب الزهرا☆

#عشق !
واژه ایی که این روز ها، آدمیان به سادگی از آن بهره برده و کم اَرج، نشانش می دهند.
این حس، #پاک است و  کنون، به بازیچه گرفته شده ... .
میدانی  چرا میگویم پاک؟
چون ویژگی هایش، ارمغانی است برای #روح تشنه ی ما.
مثلا انسان عاشق، #آرام است چرا که عشق، آرامش می دهد و آدمی را مهربان می کند.
عشق، آدمی را #صبور می کند.
و این ویژگی هایش، می ماند برایت تا اخر عمر.
چرا که  عشق، #جاوید است ... البته نه از نوع زمینی اش چرا که آدمیان، #فانی اند وآمال دنیایی نافرجام ... .
این جاست که باید عاشق یک چیز والا و جاوید شوی و چه چیزی متعالی تر از #پروردگار  ...

 یکی از این ویژگی های این عشق این است که این انسان عاشق پیشه، که در کنار عشقش به همه چیز رسیده است، به جای پرداختن به #عیوب  دیگران، تنها  غرق در لذت بردن از  معشوقش به حسن او می اندیشد و دوری از او باعث بی حوصلگی اش میشود.

اگر عاشق خدا شوی، هرگز از او دور نخواهی شد.
برای همین همیشه با نشاط و انرژی هستی، اما اگر این #آدمیان را برای عاشقی کردن انتخاب کنی، اشتباه بزرگی مرتکب شده ای، چرا که بشر، بالاخره روزی می رود و عاشق هم می ماند با یک عالم کمبود.

حال، چگونه می شود #عاشق_خدا شد؟
می دانی، هر چیزی آدابی دارد وبدون  مقدمات، نمی شود یک شبه عاشق خدا شوی.

راه عشق این است عزیز من، اول «عَظُمَ الْخالِقُ فى اَنْفُسِهِمْ»، بعد «فَصَغُرَ ما دُونَهُ فى اَعْیُنِهِمْ»،و بعد، عشق می‌آید.
#عظمت_خدا که نزدمان بالا رفت، اندک اندک، #عزیز هم می‌شود.
حال، چه‌کنیم تا عظمت خدا در دل‌مان بالا برود؟
هر که می‌خواهد خدا در دلش عظمت پیدا کند، بایستی #امر_خدا را انجام دهد.
با اطاعت، خدا در دل عظمت پیدا می‌کند.
بعد عشق می‌آید، خوشی می‌آید. خیلی ساده!

گویی از همین رو است که پسرکی که هنوز، #کودک می نمایاند، پایش باز میشود به #میدان_جنگ.
شاید او راه تقرب به خدا را بهتر از من و تو آموخته.
شاید او عاشقی کردن را زیباتر از من و تو بلد است.
شاید او با آن سن کمش، بصیرتی پیدا کرده از #جنس_نور ... .

خلاصه بخواهم بگویم، می شود عاشق باش اما نه عاشق هر کسی ... .
عاشق کسی باش که ارزشش را داشته باشد و  تا آخرین لحظات این عمر، در قلبت جاودانه ... .

عاشق خدا باش، چرا که
عشق رازیست که تنها به #خدا باید گفت.

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج


پ.ن : گذری بر سخنان حاج اقا #علیرضا_پناهیان

نویسنده : #مونا_زارع

به مناسبت سالروز تولد #شهید دفاع_مقدس #علیرضا_محمودی

📅تاریخ تولد : ۲۳ تیر ۱۳۴۸
📅تاریخ شهادت : ۲۹ بهمن ۱۳۶۱


🥀مزار شهید : امامزاده محمد

#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #کودکی #عاشقی #سیزده_سالگی

🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
ڪانال مدافعان حـرم
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_دهم 💠 عباس و عمو با هم از پله‌های ایوان پایین دویدند و زن‌عمو روی ایوان خشکش زده بود. زبانم به لکنت افتاده و فقط نام حیدر را تکرار می‌کردم. عباس گوشی را از دستم گرفت تا دوباره با حیدر تماس بگیرد و ظاهراً باید پیش از عروسی، رخت…
✍️ #تنها_میان_داعش

#قسمت_یازدهم

💠 و صدای عباس به‌قدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس می‌کردم فکرش به‌هم ریخته و دیگر نمی‌داند چه کند که برای چند لحظه فقط صدای نفس‌هایش را می‌شنیدم.

انگار سقوط یک روزه #موصل و #تکریت و جاده‌هایی که یکی پس از دیگری بسته می‌شد، حساب کار را دستش داده بود که به‌جای پاسخ به هشدار عباس، قلب کلماتش برای من تپید :«نرجس! یادت نره بهم چه قولی دادی!»

💠 و من از همین جمله، فهمیدم فاتحه رسیدن به #آمرلی را خوانده که نفسم گرفت، ولی نیت کرده بودم دیگر بی‌تابی نکنم که با همه احساسم خیالش را راحت کردم :«منتظرت می‌مونم تا بیای!» و هیچکس نفهمید چطور قلبم از هم پاشید!

این انتظار به حرف راحت بود اما وقتی غروب #نیمه_شعبان رسید و در حیاط خانه به جای جشن عروسی بساط تقسیم آرد و روغن بین مردم محله برپا بود تازه فهمیدم درد جدایی چطور تا مغز استخوانم را می‌سوزانَد.

💠 لباس عروسم در کمد مانده و حیدر ده‌ها کیلومتر آن طرف‌تر که آخرین راه دسترسی از #کرکوک هم بسته شد و حیدر نتوانست به آمرلی برگردد.

آخرین راننده کامیونی که توانسته بود از جاده کرکوک برای عمو آرد بیاورد، از چنگ #داعش گریخته و به چشم خود دیده بود داعشی‌ها چند کامیون را متوقف کرده و سر رانندگان را کنار جاده بریده‌اند.

💠 همین کیسه‌های آرد و جعبه‌های روغن هم دوراندیشی عمو و چند نفر دیگر از اهالی شهر بود تا با بسته‌شدن جاده‌ها آذوقه مردم تمام نشود.

از لحظه‌ای که داعش به آمرلی رسیده بود، جوانان برای #دفاع در اطراف شهر مستقر شده و مُسن‌ترها وضعیت مردم را سر و سامان می‌دادند.

💠 حالا چشم من به لباس عروسم بود و احساس حیدر هر لحظه در دلم آتش می‌گرفت. از وقتی خبر بسته شدن جاده کرکوک را از عمو شنید، دیگر به من زنگ نزده بود و خوب می‌فهمیدم چه احساس تلخی دارد که حتی نمی‌تواند با من صحبت کند.

احتمالاً او هم رؤیای #وصال‌مان را لحظه لحظه تصور می‌کرد و ذره ذره می‌سوخت، درست مثل من! شاید هم حالش بدتر از من بود که خیال من راحت بود عشقم در سلامت است و عشق او در #محاصره داعش بود و شاید همین احساس آتشش زده بود که بلاخره تماس گرفت.

💠 به گمانم حنجره‌اش را با تیغ #غیرت بریده بودند که نفسش هم بریده بالا می‌آمد و صدایش خش داشت :«کجایی نرجس؟» با کف دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و زیرلب پاسخ دادم :«خونه.» و طعم گرم اشکم را از صدای سردم چشید که بغضش شکست اما مردانه مقاومت می‌کرد تا نفس‌های خیسش را نشنوم و آهسته زمزمه کرد :«عباس میگه مردم می‌خوان #مقاومت کنن.»

به لباس عروسم نگاه کردم، ولی این لباس مقاومت نبود که با لب‌هایی که از شدت گریه می‌لرزید، ساکت شدم و این‌بار نغمه گریه‌هایم آتشش زد که صدای پای اشکش را شنیدم.

💠 شاید اولین بار بود گریه حیدر را می‌شنیدم و شنیدن همین گریه غریبانه قلبم را در هم فشار داد و او با صدایی که به‌سختی شنیده می‌شد، پرسید :«نمی‌ترسی که؟»

مگر می‌شد نترسم وقتی در محاصره داعش بودم و او ترسم را حس کرده بود که آغوش لحن گرمش را برایم باز کرد :«داعش باید از روی جنازه من رد شه تا به تو برسه!» و حیدر دیگر چطور می‌توانست از من حمایت کند وقتی بین من و او، لشگر داعش صف کشیده و برای کشتن مردان و تصاحب زنان آمرلی، لَه‌لَه می‌زد.

💠 فهمید از حمایتش ناامید شده‌ام که گریه‌اش را فروخورد و دوباره مثل گذشته مردانه به میدان آمد :«نرجس! به‌خدا قسم می‌خورم تا لحظه‌ای که من زنده هستم، نمی‌ذارم دست داعش به تو برسه! با دست #قمر_بنی_هاشم (علیه‌السلام) داعش رو نابود می‌کنیم!»

احساس کردم از چیزی خبر دارد و پیش از آنکه بپرسم، خبر داد :«آیت‌الله سیستانی حکم #جهاد داده؛ امروز امام جمعه #کربلا اعلام کرد! مردم همه دارن میان سمت مراکز نظامی برای ثبت نام. منم فاطمه و بچه‌هاشو رسوندم #بغداد و خودم اومدم ثبت نام کنم. به‌خدا زودتر از اونی که فکر کنی، محاصره شهر رو می‌شکنیم!»

💠 نمی‌توانستم وعده‌هایش را باور کنم که سقوط شهرهای بزرگ عراق، سخت ناامیدم کرده بود و او پی در پی رجز می‌خواند :«فقط باید چند روز مقاومت کنید، به مدد #امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) کمر داعش رو از پشت می‌شکنیم!» کلام آخرش حقیقتاً #حیدری بود که در آسمان صورت غرق اشکم هلال لبخند درخشید.

نبض نفس‌هایم زیر انگشت احساسش بود و فهمید آرامم کرده است که لحنش گرم‌تر شد و هوای #عاشقی به سرش زد :«فکر می‌کنی وقتی یه مرد می‌بینه دور ناموسش رو یه مشت گرگ گرفتن، چه حالی داره؟ من دیگه شب و روز ندارم نرجس!» و من قسم خورده بودم نگذارم از تهدید عدنان باخبر شود تا بیش از این عذاب نکشد...

#ادامه_دارد

✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد

🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
ڪانال مدافعان حـرم
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_چهارم 💠 ظاهراً دیگر به نتیجه رسیده و می‌خواست قصه را فاش کند. باور نمی‌کردم حیدر اینهمه بی‌رحم شده باشد که بخواهد در جمع #آبرویم را ببرد. اگر لحظه‌ای سرش را می‌چرخاند، می‌دید چطور با نگاه مظلومم التماسش می‌کنم تا حرفی نزند و او…
✍️ #تنها_میان_داعش

#قسمت_پنجم

💠 انگار با بر ملاشدن احساسش بیشتر از نگاهم خجالت می‌کشید و دستان مردانه‌اش به نرمی می‌لرزید.

موهای مشکی و کوتاهش هنوز از خیسی شربت می‌درخشید و پیراهن خیس و سپیدش به شانه‌اش چسبیده بود که بی‌اختیار خنده‌ام گرفت.

💠 خنده‌ام را هرچند زیرلب بود، اما شنید که سرش را بلند کرد و با #مهربانی به رویم لبخند زد. دیگر از #راز دلش خبر داشتم که تا نگاهم کرد از خجالت سر به زیر انداختم.

تا لحظاتی پیش او برایم همان برادر بزرگتر بود و حالا می‌دیدم در برابر خواهر کوچکترش دست و پایش را گم کرده و #عاشق شده است. اصلاً نمی‌دانستم این تحول #عاشقانه را چگونه تعبیر کنم که با لحن گرم و گیرایش صدایم زد :«دخترعمو!»

💠 سرم را بالا آوردم و در برابر چشمان گرم و نگاه گیراترش، زبانم بند آمد و او بی هیچ مقدمه‌ای آغاز کرد :«چند روز بود بابا سراغ اون نامرد رو می‌گرفت و من نمی‌خواستم چیزی بگم. می‌دونستم اگه حرفی بزنم تو خجالت می‌کشی.»

از اینکه احساسم را می‌فهمید، لبخندی بر لبم نشست و او به آرامی ادامه داد :«قبلاً از یکی از دوستام شنیده بودم عدنان خیلی به #تکریت رفت و آمد داره. این چند روز بیشتر حساس شدم و آمارش رو گرفتم تا امروز فهمیدم چند ماهه با یه گروه #بعثی تو تکریت ارتباط داره. بهانه خوبی شد تا پیش بابا عذرش رو بخوام.»

💠 مستقیم نگاهش می‌کردم که بعثی بودن عدنان برایم باورکردنی نبود و او #صادقانه گواهی داد :«من دروغ نمیگم دخترعمو! حتی اگه اون‌روز اون بی‌غیرتی رو ازش ندیده بودم، بازم همین بعثی بودنش برام حجت بود که دیگه باهاش کار نکنیم!»

پس آن پست‌فطرتی که چند روز پیش راهم را بست و بی‌شرمانه به حیایم تعرض کرد، از قماش قاتلان پدر و مادرم بود! غبار غم بر قلبم نشست و نگاهم غمگین به زیر افتاد که صدای آرامش‌بخش حیدر دوباره در گوشم نشست :«دخترعمو! من اون‌روز حرفت رو باور کردم، من به تو شک نکردم. فقط #غیرتم قبول نمی‌کرد حتی یه لحظه جلو چشم اون نامرد باشی، واسه همین سرت داد زدم.»

💠 کلمات آخرش به‌قدری خوش‌آهنگ بود که دلم نیامد نگاهش را از دست بدهم؛ سرم را بالا آوردم و دیدم با عمق نگاهش از چشمانم عذر تقصیر می‌خواهد.

سپس نگاه مردانه‌اش پیش چشمانم شکست و با لحنی نرم و مهربان نجوا کرد :«منو ببخش دخترعمو! از اینکه دیر رسیده بودم و تو اونقدر ترسیده بودی، انقدر عصبانی شدم که نفهمیدم دارم چیکار می‌کنم! وقتی گریه‌ات گرفت، تازه فهمیدم چه غلطی کردم! دیگه از اون‌روز روم نمی‌شد تو چشمات نگاه کنم، خیلی سخته دل کسی رو بشکنی که از همه دنیا برات عزیزتره!»

💠 احساس کردم جمله آخر از دهان دلش پرید که بلافاصله ساکت شد و شاید از فوران ناگهانی احساسش #خجالت کشید!

میان دریایی از احساس شفاف و شیرینش شناور شده و همچنان نگاهم به ساحل محبت #برادرانه‌اش بود؛ به این سادگی نمی‌شد نگاه #خواهرانه‌ام را در همه این سال‌ها تغییر دهم که خودش فهمید و دست دلم را گرفت :«ببین دخترعمو! ما از بچگی با هم بزرگ شدیم، همیشه مثل خواهر و برادر بودیم. من همیشه دلم می‌خواست از تو و عباس حمایت کنم، حتی بیشتر از خواهرای خودم، چون شما #امانت عمو بودید! اما تازگی‌ها هر وقت می‌دیدمت دلم می‌خواست با همه وجودم ازت حمایت کنم، می‌خواستم تا آخر عمرم مراقبت باشم! نمی‌فهمیدم چِم شده تا اونروز که دیدم اون نانجیب اونجوری گیرت انداخته، تازه فهمیدم چقدر برام عزیزی و نمی‌تونم تحمل کنم کس دیگه‌ای...»

💠 و حرارت احساسش به‌قدری بالا رفته بود که دیگر نتوانست ادامه دهد و حرف را به جایی جز هوای #عاشقی برد :«همون شب حرف دلم رو به بابا زدم، اونقدر استقبال کرد که می‌خواست بهت بگه. اما من می‌دونستم چی‌کار کردم و تو چقدر ازم ناراحتی که گفتم فعلاً حرفی نزنن تا یجوری از دلت در بیارم!»

سپس از یادآوری لحظه ریختن شربت روی سرش خنده‌اش گرفت و زیر لب ادامه داد :«اما امشب که شربت ریخت، بابا شروع کرد!» و چشمانش طوری درخشید که خودش فهمید و سرش را پایین انداخت.

💠 دوباره دستی به موهایش کشید، سرانگشتش را که شربتی شده بود چشید و زیر لب زمزمه کرد :«چقدر این شربت امشب خوشمزه شده!»

سپس زیر چشمی نگاهم کرد و با خنده‌ای که لب‌هایش را ربوده بود، پرسید :«دخترعمو! تو درست کردی که انقدر خوشمزه‌اس؟»

💠 من هم خنده‌ام گرفته بود و او منتظر جوابم نشد که خودش با شیطنت پاسخ داد :«فکر کنم چون از دست تو ریخته، این مزه‌ای شده!»

با دست مقابل دهانم را گرفتم تا خنده‌ام را پنهان کنم و او می‌خواست دلواپسی‌اش را پشت این شیطنت‌ها پنهان کند و آخر نتوانست که دوباره نگاهش را به زمین انداخت و با صدایی که از طپش‌های قلبش می‌لرزید، پرسید :«دخترعمو! قبولم می‌کنی؟»...

#ادامه_دارد

✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد

🌕 http://telegram.me/Iran_Iran
🍃میگن بابا شهید شده، عمو.
#شهید چیه؟
چه شکلیه؟
این اولین سوال دو یادگارش، محمد جواد و محمد صادق بود.
و #عمو ماند که چه جواب بدهد؟
چه بگوید به این دو طفل که فقط کنجکاو بودند ببینند شهید کیست و چه شکلیست.
نمی‌توانست شهید را توصیف کند هرکاری کرد نتوانست.
چشمان مالامال #اشک اطرافیانش زمین خشک را #دریاچه کرد.
#چشمانش آرام بسته بود،
آرام خوابیده بود،
آرام و زیبا.

خواهر با صدایی آغشته به #بغض در گوش برادر نجوا میکند:
"گلم را به #حضرت_زینب«س»سپردم."


خواهرم غم مخور که اورا به خوب کسی سپردی!
به #عمه_ساداتمان که در اوج بی کسی اش چگونه زیبا همه کَس #عاشوراییان شد، چگونه همدم غم زده های حسین شد، چگونه مرحم زخم هایشان شد، خیالت راحت باشد.

#یدالله آرام خوابیده، اطرافیان به این آرامشش غبطه می‌خورند.
شاید فرزندانش حالا معنی شهید را فهمیدند، حالا دیدند شهید چه شکلیست، #پدر با آن قامت رعنا و چهره نورانی اش در #تابوت آرام گرفته بود و به جگر گوشه هایش فهماند شهید کیست؟ و چه شکلیست؟فکر کنم خوب در ذهن بچه ها ماند...

راستی با هر #جمعه همسر و فرزندانت چشم انتظار #صاحب_الزمانند، چشم هایشان دریایی میشود، دلشان دیدن قامتت را میخواهد،همان وقت که در رکاب صاحب الزمانی...!

#عاشقی دردسری بود نمی دانستیم
حاصلش خون جگری بود نمی دانستیم
نگرانم که پس از مردن من برگردی
پای تابوت،سرِ بُردن من برگردی

نویسنده :#مهدیه_نادعلی

#شهید #یدالله_قاسم_زاده

📅تاریخ تولد : ۱۳۶۱/۱۲/۱۸
📅تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۹/۱ حلب

🗺مزار : بهشت زهرا قطعه ۵۳
#گرافیست_الشهدا #مدافعان_حرم #عمار_عبدی #مشهد #کربلا #اربعین #طراحی

🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
#سلام_امام_زمانم

درمسیر #عاشقی‌
هر لحظه‌ دل‌دل♥️ ‌میکنیم

درمیان موج دریا🌊
فکر #ساحل ‌میکنیم

ای‌ امید روز های #بی‌کسی
رخصت ‌دهی

ما میان‌خیمه #عشق‌تو
منزل میکنیم💖

#اللهم_عجل_لولیـڪ_الفـرج🌸🍃


🌑 http://telegram.me/Iran_Iran
گفت #عاشقی را
چگونه یاد گرفته ای؟!
گفتم: از آن #شهید_گمنامی که
معشوق را حتی به قیمتِ
از دست دادن هویتش، خریدار بود.

#گمنامے ارزوست



🌑 http://telegram.me/Iran_Iran