ڪانال مدافعان حـرم

#اعزام
Канал
Логотип телеграм канала ڪانال مدافعان حـرم
@iran_iranПродвигать
15,5 тыс.
подписчиков
79,1 тыс.
фото
58,6 тыс.
видео
104 тыс.
ссылок
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است ما بر آنیم که این رمز جهانی بشود... ارسال اخبار و انتقاد و پیشنهاد @shahid_313 @diyareasheghi ❤️آرشیو کانال های شهدا و مدافعان حرم 👉 @lranlran
#وداع😔

با رفتنت بهانه‌ی یک داستان شدی
حالا که می‌روی چه قَدَر مهربان شدی

حالا که می روی به چه دل خوش کنم عزیز؟
اینجا بمان که با نفسم توامان شدی

"هرگز نبوده قلبِ من این گونه گرم و سرخ"
زیرا تو در تمامِ صفت‌ها نوجوان شدی

حالا که می‌روی به خدا می‌سپارمت
حالا که می‌روی به خدا مهربان شدی


#عکس_خانوادگی_زمان_جنگ_این_گونه_بود
#اعزام_به_جبهه
#قاسم_های_لشکر_خمینی
#نوجوانان_دفاع_مقدس


🌑 http://telegram.me/Iran_Iran
چگونه سیر شود؟
چشمم از تماشایت ...

تصویری که مشاهده می کنید ...
اواسط دهه‌ی ۶۰، در تهران و طی یکی از
اعزام‌های بسیجیان داوطلب به جبهه‌های
جنگ تحمیلی گرفته شده است.
عاقله مردی که نشان سیادت بر تن دارد،
درحال وداع با فرزند جوان خود و راهی
کردن او به سوی جبهه های جـهاد است.
حالتِ چهره‌‌ این پـدر، جای را بر هر شرح
و تفسیری می بندد (بلا تشبیه) به غیر از
روضه‌ اباعبدالله الحسین(ع) هنگام وداع
با جوان رشیدش ، حضرت علی‌ اکبر (ع)
آن جا که امامِ دل شکسته و تشنه لب ،
پشتِ سر جوانش می‌فرماید:
ای علی ، خاک بر دنیا پس از تو ...
لا یوم کیومک یا اباعبدالله

#اعزام_به_‌جبهه
#علی_اکبرهای_خمینی

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🔰دیدار آخر

🔻مادر شهید

🔸روزی که می خواست #اعزام شود، نماز صبح📿 را که خواندم دیدم #محمد هم نمازش را تمام کرده است.بعد آمد جلوی من پای سجاده #زانو_زد. دست هایم را گرفت بوسید💖 صورتم را بوسید. من همینجا یک حال غریبی شدم.

🔹گفتم: #مادر جان تو هردفعه می رفتی تهران مأموریت، هیچ وقت این طوری خداحافظی👋 نمی کردی. گفت: این دفعه #مأموریتم طولانی تر است دلم برای شما تنگ💔 می شود. من دیگر چیزی نگفتم،بلند شدم قرآن آوردم و از زیر قرآن ردش کردم

🔸بعد که محمد رفت🚗 برگشتم سر #سجاده و ناخودآگاه گریه کردم😭 انگار همان موقع همان خداحافظی به من الهام کرده بود که این #دیدار_آخرمان است.
 
#شهید #محمد_تاجبخش
#شهید_مدافع_حرم


🌑 http://telegram.me/Iran_Iran
🍃شهید حسنعلی شمس آبادی در سال ۱۳۴۷ در محله شمس آباد از توابع شهر نقاب ( شهرستان جوین) در خانواده مذهبی به دنیا آمد.

🍃 به#اخلاص، تواضع، خوش اخلاقی، #ادب و بی ریایی نزد دوستان و نزدیکان #معروف بود. ویژگی هایی که او را برازنده#شهادت کرد.

🍃 در سپاه خدمت می کرد. همکارانش دیده بودند بعضی روزها بعد از ساعات کاری که همه می رفتند، می مانده و مشغول نظافت محل کار می شده!

🍃در سال های ۸۸ و ۹۴ این سردار شهید به عنوان پاسدار نمونه انتخاب شده و سالی هم در طرح#مالک_اشتر نیروهای مسلح از دستان مسئولین سپاه لوح تقدیر دریافت کرده.

🍃در #وصیت_نامه اش آورده :
(*آرزو دارم روزی این حقیقت به واقعیت مبدل شود که همه‌ی انسان‌ها برابرند
*بهتر است روی پای خود بمیری تا روی زانو‌هایت زندگی کنی
*بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و در انسان چیزی بزرگتر از فکر او.
*عمر آنقدر کوتاه است که نمی‌ارزد آدم حقیر و کوچک بماند)

🍃با31 سال خدمت صادقانه در#سپاه پاسداران بازنشسته شده بود که دوباره دعوت به خدمت شد.

🍃شهید حسن علی شمس آبادی هم بدون چون و چرا و چشم داشتی پذیرفت.در پیاده روی اربعین همان سال به همراهانش گفت: "در این زیارت شهادت در #سوریه را از امام حسین(ع) طلب کرده ام."

🍃برای اعزام به سوریه با تجربه هایی که در#دفاع_مقدس داشت خیلی سریع #اعزام شد. از آن جایی که همیشه خداوند نگاهی ویژه به دردانه هایش دارد، در تاریخ ۱۷ اسفند ۹۴ در مبارزه با تروریست‌های تکفیری داعش در شهر #حلب به آرزویش که روی پا ایستادن و شهادت در سوریه بود رسید.

🍃میوه های درخت زندگیش دو پسر و یک دختر هستند که از او به یادگار مانده اند.

نویسنده: #سودابه_حمزه_ای

🌸به مناسبت سالروز شهادت
#شهید #حسنعلی_شمس_ابادی

📅تاریخ تولد: ۱۳۴۷
📅تاریخ شهادت: ۱۷ اسفند ۱۳۹۴

🥀مزار : شهدای شمس اباد

#استوری_شهدایی

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
#خاطرات_شـ‌هدا

🌷شب #اعزام، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشی‌اش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم.

🌷طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعت‌های خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. ‌

🌷موقع نماز صبح، از خواب #پرید. نقشه‌هایم، نقشه بر آب شد. او #خوشحال بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانه‌ی مامانم.

🌷مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه #دمغ بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. می‌خواستم لهش کنم. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم.

🌷من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود...

به روایت همسر بزرگوار شهید

#شهید #محسن_حججی🌷


🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
🔰دیدار آخر

🔻مادر شهید

🔸روزی که می خواست #اعزام شود، نماز صبح📿 را که خواندم دیدم #محمد هم نمازش را تمام کرده است.بعد آمد جلوی من پای سجاده #زانو_زد. دست هایم را گرفت بوسید💖 صورتم را بوسید. من همینجا یک حال غریبی شدم.

🔹گفتم: #مادر جان تو هردفعه می رفتی تهران مأموریت، هیچ وقت این طوری خداحافظی👋 نمی کردی. گفت: این دفعه #مأموریتم طولانی تر است دلم برای شما تنگ💔 می شود. من دیگر چیزی نگفتم،بلند شدم قرآن آوردم و از زیر قرآن ردش کردم

🔸بعد که محمد رفت🚗 برگشتم سر #سجاده و ناخودآگاه گریه کردم😭 انگار همان موقع همان خداحافظی به من الهام کرده بود که این #دیدار_آخرمان است.
 
#شهید #محمد_تاجبخش
#شهید_مدافع_حرم


🌑 http://telegram.me/Iran_Iran
در بدرقهٔ شیردلی ؛
شیـرزنـی گفت :
"جوانم به فدایِ جوان اباعبدالله "

#علی_اکبرهای_زمانه
#اعزام_به_جبهه


🌑 http://telegram.me/Iran_Iran
#وداع😔

با رفتنت بهانه‌ی یک داستان شدی
حالا که می‌روی چه قَدَر مهربان شدی

حالا که می روی به چه دل خوش کنم عزیز؟
اینجا بمان که با نفسم توامان شدی

"هرگز نبوده قلبِ من این گونه گرم و سرخ"
زیرا تو در تمامِ صفت‌ها نوجوان شدی

حالا که می‌روی به خدا می‌سپارمت
حالا که می‌روی به خدا مهربان شدی


#عکس_خانوادگی_زمان_جنگ_این_گونه_بود
#اعزام_به_جبهه
#قاسم_های_لشکر_خمینی
#نوجوانان_دفاع_مقدس


🌑 http://telegram.me/Iran_Iran
#خاطرات_شـ‌هدا

🌷شب #اعزام، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشی‌اش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم.

🌷طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعت‌های خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. ‌

🌷موقع نماز صبح، از خواب #پرید. نقشه‌هایم، نقشه بر آب شد. او #خوشحال بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانه‌ی مامانم.

🌷مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه #دمغ بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. می‌خواستم لهش کنم. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم.

🌷من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود...

به روایت همسر بزرگوار شهید

#شهید #محسن_حججی🌷




🌕 http://telegram.me/Iran_Iran
هــزار سَـر ...
به فدای غباری از خاڪم
#وطن نباشـد اگـر
تن چه ارزشـــــی دارد
به هشت سال دفاع مقدسم سوگند
هوای خاڪ مرا #ثامن_الحجج دارد

#اعزام_به_جبهه
#مشهد_مقدس



🌕 @Iran_Iran
#روز_شماری دختر شهید #حسن_رجایی‌_فر
برای برگشتن پدر از سوریه ...


۱۴ اردیبهشت #اعزام 🌹
۱۷ اردیبهشت #شهیدشد🕊😭
*خانطومان*

#عشق_قیمت_نداره 😔

🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
📸 12آذر 1365 سالروز #اعزام سپاه یکصد هزار نفری محمد رسول الله (ص) به جبهه های #حق علیه #باطل

🏴ڪانال مدافعان حـرم🏴
@Iran_Iran