هیچ چیز را روی سنگ نساختهاند. بنیان همه چیز بر ماسه است، ولی ما باید چنان بسازیم که انگار ماسه سنگ است. - خورخه لوییس بورخس
اول
هر روز قبل از شروع کار، بعد از صبحانه و دو و وزنه و راهی کردن دخترک به مدرسه، دو بار با دست میزنم روی میز کار و به خودم یادآوری میکنم که جهان سستبنیان است و همه این چیزها که ساختهایم ممکن است نیم ساعت دیگر نباشد.
بعد یک مدیتیشن پنج دقیقهای دارم و بین نه تا ده ساعت با تمام وجودم کار میکنم. انگار نه انگار که فکر اول این بود که جهان سستبنیان است.
این داستان سالهاست که هست. دو سال و نه ماه بود کار میکردم که به من گفتند موقع این است که دفتر خودت را داشته باشی و اولین صبحی که وارد دفتر خودم شدم، زدم روی میز و یاد سستبنیانی جهان افتادم. یک سال بعد از آن روز هم جمله آقای بورخس را خواندم.
دوم
دلیل برای نبودن همه این چیزها که ساختهام راستش زیاد است.
ممکن است دکترت یک روز بیهوا زنگ بزند و بگوید یک چیزی توی خونت یک ذره بالا و پایین است، ممکن است مدیرعامل شرکت یک روز صبح بیدار شود و فکر کند که این خدمات آلودگی هوا دو تا عددش کم و زیاد شده بدهیم برود
ممکن است اقتصاد جهان از هم بپاشد، ممکن است مجبور شوی ناگهان همهچیز را بگذاری کنار که مدتها از عزیزی مراقبت کنی
یا ممکن است یک روز صبح بیدار شوی و بگویی دیگر بس است.
جهان هر چقدر خواست تلاش کند، این دو روز عمر من باشد برای علایق شخصی.
سوم
دو سال و اندی پیش که آقای پدر فوت کرده بود و من دوربین به دست دور جهان دنبال ریستارت کردن ویندوزم میگشتم، بچههای شرکت فکر کرده بودند که از مرخصی برنمیگردم.
برگشتم.
به لطف همین که همیشه فکر کردهام بنیان جهان از ماسه است و از زندگی انتظار بیشتری نمیشود داشت.
یعنی کلا از زندگی انتظاری نمیشود داشت، بیشترش بخورد توی سرش.
دیگر مایی که یک سالگیمان انقلاب شد و توی ایران دهه شصت وسط جنگ بزرگ شدیم و هنوز بعد از سالها ناگهان متوجه میشویم که در حال راه رفتن داریم ناخودآگاه تم «انجزه انجزه انجزه وحده»ی اخبار آن زمان را زمزمه میکنیم باید بدانیم که بنیان جهان بر ماسه است.
هزار بلای دیگر که زندگی سر خودمان آورده بماند. هیچکدام اینها ولی دلیل نیست که آدمیزاد همه وجودش را توی کارش، باورش، تصمیمش، یا لحظه لحظه زندگیش نریزد.
شاید، فقط شاید، ماسه جهان برای خودش و دیگران کمی پرملاتتر شود. یک رفیقی یک زمانی نوشته بود که آدمهای دهه شصت قهرمان واقعی بودند که وسط آن همه ناپایداری جنگیدند و عشق ورزیدند و زندگی کردند.
موافقم. حرف آقای بورخس را زندگی میکردند.
https://t.center/Hrman11