شبچله
یلدا یک واژهی آرامی/سریانیست و بگمانم این واژه همهی معنای چله را نمیرساند؛ تنها بخشی از آن را شامل میشود. چله در فرهنگ ایرانی چیزیست فراتر و بیشتر از شب چله. شب چله سرآغازیست بر دو دورهی بلند و کوتاه پیش از نوروز که نوید پیروزی فروغ و روشنایی بر تاریکی میدهد و اینکه سرانجام پس از هر دورهی سخت و سرد و تاریک روزگار آسانی و گرمی و نرمی هم میرسد.
شب چله یعنی نومیدی ممنوع. شب چله یعنی اینکه همهی هستی گواه است که چیرگی تیرگی و تاریکی و سیاهی و پتیارگی و تلخی و زشتی و پلشتی هراندازه هم که دراز باشد میگذرد. امید در بن اندیشه و فرهنگ ایرانی جای دارد.
با همین فرهنگ زیبا و پرامید بوده که ایران و ایرانی همهی دورانهای سخت و تلخ و تاریک را پشت سر نهاده و پایدار مانده است. ایران، از این منظر، جامعهی بلندمدت است نه کوتاهمدت. ایران را نسزد و نشاید که تنها در چارچوب کلانروایتهای شکست که چیزی نمیزایند و نمیآورند مگر نومیدی و خستگی و فسردگی و دلمردگی، فهم و روایت کرد. این ستمیست بر تاریخ و فرهنگ ایران. روایت شکست را باید شکست. این کاریست که مادران و پدران ما در سراسر تاریخ به هوشمندی و زیرکی و خردمندی کردهاند و اگرچه بارها در راه افتادهاند از راه نیفتادهاند. آیینها و جشنهای ایرانی که همه نویدبخش و امیدآفریناند و شکنندهی اندیشهی شکست، تجلیگاه یک نظام دانایی و فرزانگی بسیار ویژهاند. و...
شب چله خوش و خرم و همایون و خجسته باد.
#داریوش_رحمانیان
سیام آذرماه هزار و چهارصد و سه
https://t.center/hichestandr