کرآبیدربارهی تاریخ ناشنوایی ما
دیروز نشستی به همت انجمن جامعهشناسی دربارهی آثار و آراء مرتضی فرهادی برگزار شد که من هم در آن کلمهای چند گفتم ذیل عنوان
کرآبی.
کرآبی دیگر چیست؟ کرآبی یکی از دردها، عارضهها، بیماریها، آفتها و آزارهای ماست.
آب بانگ دارد. صدا دارد. حرف دارد. آب از دست ما آدمها به فغان آمده است. مینالد. زار میزند.
و ما نمیشنویم. نمیخواهیم که بشنویم. گوشمان سنگین و گران است و نمیدانیم و نمیبینیم که این عارضه چقدر برایمان گران تمام شده است.
ایران سرزمینیست نیمهخشک. هستیاش، تاریخش، فرهنگ و تمدناش، بیش از بسیاری سرزمینهای دیگر، با آب گره خورده است. تاریخ و تمدن ایران
آبی است. سرشت و سرنوشت این تمدن و این تاریخ را برپایهی مفهوم
آبادی و
آبادانی درک و روایت باید کرد. طبیعت خشک و خشن از کهنترین روزگاران مردم این مرزوبوم را واداشته است که در مدیریت آب همهی هنر و استعداد و توش و توان خود را به کار گیرند. این مردم زبان آب را خوب میفهمیدند. آب را خوب میشناختند. قدرش را خوب میدانستند. با آن همدلی داشتند. شکرگزار قطرهقطرهاش بودند.
و...
چه شد که گوشهای این مردم چنین گران و سنگین شد؟ چرا میان آنان و آب قهر افتاد؟
بحران آب و زیستبوم که اینک چالشی بزرگ و بنیانکن شده است ریشه در کجا دارد؟ ما را چه باید؟ ما را چه میشود؟
از چند دهه پیش پارهای از دانشمندان دردمند دغدغهمند بیداردل هوشیار دربارهی این بحران به ما هشدار دادند. باستانیپاریزی در دههی چهل از این میگفت که حفر چاهعمیق بلایی خانمانسوز است و یورش و ایلغاری است بمراتب ویرانگرتر از ایلغار مغول. آثار و گفتارهای کسانی چون صفینژاد، پاپلییزدی، آهنگ کوثر، مرتضی فرهادی و... هرکدام بگونهای به سویهها و گوشههایی از این موضوع اشارات و تنبیهات داشت. با این حال هیچیک از این هشدارها از پیشرفت و گسترش این بحران پیشگیری نکرد. چنانکه باید و شاید شنیده نشد. نظام دانش ما در حوزهی علومانسانی و اجتماعی آب را به مسأله تبدیل نکرد. نتوانست و نخواست که چنین کند. آب بایستی به یکی از مسائل محوری علومانسانی و اجتماعی تبدیل میشد و نشد. چرا؟ چنانکه باید و شاید و در آن حد و اندازه که نیاز ما بود نشد. چرا نشد؟
چرا کارها و گفتارهای مرتضی فرهادی و امثال او در کانون توجه قرار نگرفت؟ چرا در حاشیه و پیرامون ماند؟ مفهوم
کرآبی شاید بتواند پرتوی بر سویهها و گوشههای این موضوع بیفکند. شاید بتواند پاسخی به این پرسش بدهد. تاریخ این ناشنوایی را باید روایت کنیم. هرچه زودتر بهتر.
فردا شاید دیر باشد. ناگفته و نانوشتهماندن
تاریخ کرآبی برای ما بسیار گران تمام خواهد شد...
شنیدن یا نشنیدن
مسأله این است.
این سخن را ترجمهی پهناوری
گفته آید در مقام(مجال) دیگری
#داریوش_رحمانیاندهم آبانماه هزار و چهارصد و سه
https://t.center/mardomnameh