Смотреть в Telegram
سال کنکور میزم کنار پنجره‌ی پانسیون بود. صبح‌ها نور گرم و امیدبخشی می‌افتاد روی میزم. ظهرها صدای اذان از مسجد محل میومد. عصرها آسمون نارنجی میشد و غروب پوستمو لمس می‌کرد. شب‌ها یه باد ملایم می‌رفت توی موهام... همه‌چیز عالی بود از نظر لوکیشن. اما من ناامید و افسرده و غمگین بودم. و چی نجاتم داد؟ صدای اذان. هرروز چند دقیقه وسط درس مکث می‌کردم، به صدای اذان گوش میدادم، کرنومتر رو قطع می‌کردم و بلافاصله وضو می‌گرفتم. روزهایی هم بود که این‌طور نباشه‌؟ آره. بعضی روزها که از همیشه ناامیدتر و خسته‌تر بودم، نماز رو دیر می‌خوندم. چون حوصله‌ی خودم رو هم نداشتم. اما اغلب روزها، تا اذان تموم میشد، من چادر می‌پوشیدم و وسط اتاق، روی فرش قرمز، مهر کوچیکی میذاشتم و نماز می‌خوندم. تا به‌حال از نجات‌دهنگی معنویات توی برهه‌های غمگین و حساس زندگیم گفته بودم؟ گمونم آره، ولی کم... اما فکر می‌کنم هر آدمی، به تنها چیزی که نیاز داره ایمانه. ایمان نه به مفهومِ دین! ایمانِ قلبی با معنای شگفت‌انگیزتری مثل تکیه کردن به یک نجات‌دهنده.
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств