پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را
تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را
خویش خویش من هم اینک از در صلح آمدست
بس که گوش از غیر بستم تا شنیدم خویش را
معنی این خویش را از خویش خویش خود بپرس
خویش بینی را گِزیدم تا گُزیدم خویش را
اشک و من با یک ترازو قدر هم بشناختیم
ارزش من بین که با گوهر کشیدم خویش را
می شدم مستی شدم ساقی شدم ساغر شدم
تا زتاکستان هستی خوشه چیدم خویش را
بزم داران جهان می از سبوی پر زنند
من تهی پیمانه بودم سرکشیدم خویش را
برده داران زمانها چوب حرّاجم زدند
دست اول تا برامد خود خریدم خویش را
شمعم و با سوختن تا آخِرین دم زنده ام
قطره قطره سوختم تا آفریدم خویش را
های هوی بزم درویشان به كرمانشه نشست
تا به دالاهو رسیدم ، وارسیدم خویش را
#معینی_کرمانشاهیصدا
🎙#تاری@hes_manoto@deklame_tanzکانال روبیکا