گاهی اوقات لحظاتی تو زندگی اتفاق می افته که نمیشه حرفی درباره شون زد
فقط میشه سکوت کرد وسکوت کردولذت برد
لذت از حسی که بدون ردو بدل شدن کلامی ، یا موزیک ارامبخشی به ما انتقال پیدا می کنه و مارو تا اعماق وجودمون سرشار از امید، محبت و انرژی مثبت می کنه
مثل خاطرات شیرین خونه ی مادر بزرگ، کنار بخاری چوبی و نگاه پر از محبتش و ریختن یک استکان چای و صدای ریزو پیوسته به هم خوردن استکان و نعلبکی ، که حکایت از پیری و لرزون بودن دستش داره
اما نگاه استوار و برقی که توی چشماش میبینی امیدوارت می کنه به زندگی،
و تو رو دعوت به ارامش می کنه وهزار و یک حرف نگفته !
کنارش پدر بزرگ با عینک ته استکانی و دستای پینه بسته اش که چای دوم را از مادر بزرگ می گیره و با لبخندی که نمیشه معناش کرد.
وجالب اینکه لرزش استکان و نعلبکی از دست به دست شدن دیگه اروم نمی گیره و لرزشش بیشتر هم میشه تا برسه به زمین و جلوی پدر بزرگ اروم بگیره
، این لحظات
انسان رو وادار می کنه که توی چهرشون دقیقتر بشه توی نگاشون عمیق تر
گاهی از دیگران میشنیدم که پیر برکت خونه است اما هیچوقت نفهمیدم چرا
اما وقتی تو چهره پدر بزرگ و مادر بزرگ دقیق شدم دیدم لابلای هر چروکی تو صورت و گوشه ی چشمشون یه تجربه ی باارزشه
گرمای نگاشون و گرمای بخاری چوبی که با هم یکی میشد ارامشی به انسان هدیه می کرد که با هیچ چیزی حاضر نبودی عوضش کنی
حالا که سال ها از رفتنشون گذشته هنوز هم گاهی با همین خاطراتشون ارامش می گیرم
ای کاش میشد یک بار دیگه و برای چند دقیقه میتونستم یه چای داغ و یه نگاه پر مهر دیگه از مادر بزرگ بگیرم
ایکاش میتونستم یک بار دیگه نگاه پرمهرپدر بزرگ رو از پشت عینک ته استکانیش ببینم
منو ببخشیدتا زمانی که بودید قدر ندونستم و بیشتر پیشتون ننشستمو نگاتون نکردم
منو ببخشید
🙏😔✍و
🎙#تاری🆔@hes_manoto🆔@deklame_tanz کانال روبیکا
#تاری#حسن_تاری