آرامم بگذار،
بگذار، سردی روزگار مرا با خود ببرد،
بگذار یخ بزند قلبِ آتش گرفته ام،سکوت کند .
چشمانم بلرزند وقتی خیره به
سرمای نگاهت می شوند ،
آرامم بگذار ، رهایی سخت است،
بگذار همانگونه ک سپیدی موهایم مرا به
یادِ زمستان می اندازد،
قلبِ یخ زده ام نیز مرا به یاد روز های
تنهایی ام بیندازد .
آرامم بگذار، بگذار بمیرم،
بگذار بمیرم در افکاری که تورا
ناجیِ مرداب پیر میدانست .
آرامم بگذار ،آرام،
رهایم کن ،در دنیای یخ زده ام .
من و صندلی و بخاری که خالی از هیزم است
و فانوسی که بی رمق ،،،،
پنجره ی اتاق هم یخ زده،
آدم برفی پشت پنجره ی اتاق هم یخ زده ،
شال گردنی یادگاری ات را هم بر گردن ندارد .
اینجا زمستان است و یلدا،
اینجا سوسو ها ، انعکاس خاطرات هستند .
خاطراتت هم یخ زده اند،
آرامم بگذارید،
دلِ آتش گرفته ام نیز یخ زده.
چشمانم می لرزند و هوای اشک دارند به
حال و روزِ روزگارم ،
چشمه ی اشک هایم نیز یخ زده ،
رهایم کن رها .....
#اهورا ( مرداب )
اجرا
🎙#تاری🆔@hes_manoto🆔@deklame_tanz کانال روبیکا