با رونویسی شاید نت هم از رو بره
چند وقت پیش تصمیم گرفتم از روی کتابهای نویسندگان مورد علاقهام رو نویسی کنم. این روش برای تمرین نویسندگی بسیار توصیه شده است. البته هزارانتا نویسنده خوب و مورد علاقه دارم. از بین آنها کتاب محبوب دوران، صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز رمان نویس مشهور کلمببایی را با خوشحالی به نوشتن آغازیدم. اورا شعبدهباز کلام و بصیرت توصیف کردهاند.
کمی کتاب را ورق زدم. کتابی که گابریل چند سال روی آن کار کرد و بلاخره جایزه نوبل سر همین اثر به او تعلق گرفت. یکی از بهترین شاهکارهای ادبی و ماندگار دنیاست. حدود ده سال پیش این کتاب را خاندم اما راستش بعضی از قسمتهای کتاب برایم گنگ و نامفهوم بود. حتی بعضی از قسمتهای کتاب را مثل دوتا یکی کردن پلهها میپریدم و سرسری رد میشدم.
شخصیت سرهنگ آئورلیانو بوئندکه فاقد هر گونه احساس عشق و نفرت و ترس و امید است و هیچ چیز نمیتواند اورا ازبین ببرد. چالشهای کوتاه و بلندی که در کتاب رخ میدهد، خیلی باید با دقت وحوصله بخانی تا متوجه موضوع شوی وگرنه گوزپیچ شدن در همان ابتدا شما را از ادامه راه باز میدارد.
این دفعه به خودم قول دادم با دقت بیشتری بخانم و بنویسم و یادداشت برداری کنم. اول از همه توجهام به اسم نویسنده جلب شد. آهنگ تلفظاش همچو شعری است به زبانی دیگر. آهنگین و جذاب است. نمیدانم شاید برای من اینگونه است. با لحن زیبایی تلفظ میشود.
و اما عکس روی جلد زیادی متفکر میزند. غرق در افکارش دستش را زیر چانهاش زده است. توگویی واقعن نویسندهی برازندهی بزرگی است.
یادم افتاد آخرین عکس دانشگاه یکی از دوستان پیشنهاد کرد دستهایمان را روی میز بگذاریمو نوک انگشتان دو دست را به هم فشار دهیم. گفت همهی روانشناسها این مدلی عکس میگیرند و چه مضحک پنج نفری با دستان روانشناسی نشستیم و عکس گرفتیم. خدا مار ببخشد🙈
در حال رونویسی همزمان به کارهای منزل ومدرسه هم میپرداختم، طبق معمول نت روی دندهی لج افتاد. من هم به غلط کردن افتادم. چشم به ساعت.
این مرد عبارات را بطور خارقالعادهای کنار هم میچید و شخصیت خلق میکرد.من هم هر شب دست بدعا برای نوشتن یک مطلب هستم تا بحول و قوه الهی ارسال شود. آیا شخصیتی زاییده میشود؟
امروز چه آموختم؟ آموختم اگر عقل داشتم بجای شب، روز مطلبم را پست میکردم تا اینقدر با نت گلاویز نشوم😐