#خوشبختی گاهی آنقدر دم دستمان است که نمیبینیمش وحسش نمیکنیم : چایی که مادر برایمان میریخت و میخوردیم ، خوشبختی بود ،دستهای بزرگ و زبر بابا را گرفتن ،خوشبختی بود !خنده های کودکیهامان ،شیطنت ها ،آهنگ های نوجووانیمان ، خوشبختی بود !اما ندیدیم و آرام از کنارشان گذشتیم !
چای را به غر غر خوردیم که کمرنگ یا پر رنگ است ، سرد یا داغ است ،زور زدیم تا دستمان را از دست بابا جدا کنیم و آسوده بدویم ! گفتند ساکت ! مردم خوابیده اند و ما غر غر کردیم و توپمان را محکمتر به دیوار کوبیدیم ،خوشبختی را ندیدیم یا نخواستیم ببینیم شاید!
اما حالا رفیق جانم ! هرکجا که هستی ، هر چند ساله که هستی،با تمام گرفتاریهای تمام نشدنی که همه مان داریم ،امروز را قدر بدان !خوشبختی های کوچکت را بشناس و بفهم و باور کن!
#برای بوییدن دامان مادرت که هنوز داریش ؛ برای بوسیدن دست پدرت که هنوز نمیلرزد ، هنوز هست ،بهانه کن برای به آغوش کشیدن یک دوست .برای تقدیم یک شاخه گل به همسرت . رفیق جانم !خوشبختی ها ماندگار نیستند ،اما می شود تا هستند زندگیشان کرد نفسشان کشید ...یادمان باشد بزرگترین خوشبختی ؛ " عشق "است!
وقتی مرد خسته ازکاربه خانه برمیگردد،به آرامش نیاز دارد وممکن است برای فراموش کردن مشکلات،اخبار گوش کند یاروزنامه بخواند. این کار رابیاعتنایی به خود تلقی نکنید
وقتی مرد خسته ازکاربه خانه برمیگردد،به آرامش نیاز دارد وممکن است برای فراموش کردن مشکلات،اخبار گوش کند یاروزنامه بخواند. این کار رابیاعتنایی به خود تلقی نکنید
وقتی مرد خسته ازکاربه خانه برمیگردد،به آرامش نیاز دارد وممکن است برای فراموش کردن مشکلات،اخبار گوش کند یاروزنامه بخواند. این کار رابیاعتنایی به خودتلقی نکنید
وقتی مرد خسته ازکاربه خانه برمیگردد،به آرامش نیاز دارد وممکن است برای فراموش کردن مشکلات،اخبار گوش کند یاروزنامه بخواند. این کار رابیاعتنایی به خود تلقی نکنید