•میان شاخههای درهمتنیده و ریشههای عمیقِ یک درخت، انتظار جا خوش کرده است؛ در پهنهای از احساسات خالی، میان امید و ناامیدی. سکون و جریان زندگی در هم میآمیزند، و دلتنگی آرام، نفس میکشد.
•جلوتر رفتم و کنار گودال نشستم در آب انعکاس هیچ چیزی رو نمیتونستم ببینم ،اون مکان آرامش عجیبی داشت که هیچی نمیتونست بهم بزنه ،به آب نگاه میکردم و از اونجایی که هیچ عمق و انتهایی رو نمیدیدم یک لحظه کنجکاو شدم که بفهمم ته این گودال به کجا ممکنه برسه ...