#بخش_اول🎆 #زندگینامه📝#فصل_اول🖇#یک_تبسم_یک_کرشمه_یک_خیال🎈#پارت_دهم✨🍰هنوز شیرینی قبولی دانشگاه را زیر زبانم درست مزمزه نکرده بودم که خواستگاری های با واسطه و بی واسطه شروع شد، به هیچ کدامشان نمیتوانستم حتی فکر کنم. مادرم در کار من مانده بود، می پرسید: "چرا هیچ کدوم رو قبول نمی کنی، برای چی همه خواستگارها رو رد می کنی؟" این بلاتکلیفی اذیتم میکرد، نمیدانستم تکلیفم چیست.
📚بعد از اعلام نتایج کنکور، تازه فرصت کرده بودم اتاقم را مرتب کنم، کتابهای درسی را یک طرف چیدم، کتابخانه را مرتب کردم، بین کتابها چشمم به کتاب "نیمه پنهان ماه" افتاد. روایت زندگی شهید "محمد ابراهیم همت" از زبان همسر ایشان که همیشه خاطراتش برایم جالب و خواندنی بود، روایتی که از عشقی ماندگار بین سردار خیبر و همسرش خبر میداد.
📖کتاب را که مرور میکردم به خاطره ای رسیدم که همسر شهید نیت کرده بود که چهل روز روزه بگیرد، به اهل بیت متوسل بشود و بعد از این چله به اولین خواستگارش جواب مثبت بدهد.
🔑خواندن این خاطره کلید گمشده سردرگمی های من در این چند هفته شد، پیش خودم گفتم من هم مثل همسر شهید همت نیت می کنم، حساب و کتاب کردم دیدم چهل روز روزه آن هم با این گرمای تابستان خیلی زیاد است، حدس زدم احتمالاً همسر شهید در زمستان چنین نذری کرده باشد، تصمیم گرفتم به جای روزه چهل روز دعای توسل بخوانم به این نیت که از این وضعیت خارج بشوم، هرچه خیر است همان اتفاق بیفتد و آن کسی که خدا دوست دارد نصیبم بشود."
#ادامه_دارد...
@hamsardarry 💕💕💕