نیما یوشیج در جایی از «نامههای به همسایه» آورده: «وقتی شعرمان را بیاعتنا به شرایط مردم به آنها بدهیم، مردم هم بیاعتنا میپذیرند»
بگمانم شعرِ احمدرضا احمدی هم رویگردان(بیاعتنا) پذیرفته شد، چنانکه رویگردان نوشته میشد؛ شعری که اگر چه در حسآمیزی، تخیل و تصویرپردازی، میتوانست در رویارویی نخست، هیجانی برای خواننده برپا کند اما خالی از اندیشه و نگرشِ سنجشگرا بود
نمونهای از آن دست ادبیات، که شوربختانه سیاستِ کلان فرهنگی قدرت، توانست در چند دههی اخیر آن را در میان نوفکری ایرانی، به عنوان ادبیات پیشرو جعل کند و رواج دهد؛ ادبیاتِ بیصدا، بیچیز و همانا بیخایه؛ با ناشران رانتی، کتابهای اختهی بازنویسی و زدایش(حذفیات) شده؛ ادبیاتی نزدیکتاب در این سالها که پر است از «یزدانیخرمیسم» و سرشار از کتابِ سانسوری و روشنفکرِ ساختگیِ سانسورچی
🔺متن کامل نوشتارِ بالا را در لینک زیر بخوانید:
🔗 https://hameddarab.com/شاعر-بدون-چیز/
حامد داراب