Смотреть в Telegram
[~] و چیزی حوالی‌ی چارده‌سالم بود که در روزنامه‌ها برخوردم به شعری از مردی به نام نیما یوشیج: «خواب در چشم ترم می‌شکند...» ندانستم یعنی چه ولی جذبم کرد و، هرچه بیشتر می‌خواندم، بیشتر جذب می‌شدم. بعدها بود که نیماشناس شدم: چیزها یاد گرفتم از شعر او که هنوز هم ندیده‌ام در سخن کسی. دیرترها، اما، شراره‌هایی از آن «چیزها» در نامه‌های خودش دیدم: چه نامه‌های متینی، به‌به! پس آنک به خود گفتم و اینک به تو می‌گویم که در ایران نوین هیچ 'کبیر'ی نیامده در هیچ زمینه‌ی فرهنگی الا نیما. و من از بس که دوستش داشتم آن ایام، شبی به خوابش دیدم. قهوه‌خانه‌ام برد و چای داد. اما غمگین بود و پکر. خدا بیامرزد. ـــ بیژن الهی، از «ترجمه از زبان عالم و آدم» [۱۳۶۳]، در نوشته‌ی در باب ترجمه، این شماره با تأخیر، شماره‌ی ۶، ص ۵۵. [این مطلب را آقای شـیرازیان در اختیارم گذاشت. ازشان ممنونم.]
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств