شبهای بهار
باز هم یواشکی خندید.
برق كج و كولهای تو آسمان پرید.
همه جا روشن شد.
موجی از عطر گل و بارون تو هوا پیچید
حباب های باران روی كف خیابون جوش میخورد.
کسی تو خیابون نبود.
گلبرگها و ریز گلا رو آب جاری جوی بالا و پایین میرفتند. بوی خاصی تو مشامم پر بود
نقش سیگار روی شیشه پنجره خود نمایی میکرد
آروم دستم و رو گونه کشیدم
تا قطره بارون چشمم رو پاک کنم
نیمه شب خنده دار ترین اشک این بود
همه خوابیدن
بارون روی برگهای درخت کنار پنجره خونه تنهایی
رقص و پای کوبی می کنه
انگاری همه دنیا به من می خندند
به عشق
به کاش
به چرای بودن
به همهمه خاطره ها که مرور میشد
رو کرکره مغازه اون طرف خیابون
آمدن ها نگاه ها ی یهویی چشم بر چیدن ها
و پرسیدن ها که فردایی هم هست ؟
کاش باشه و دوباره ببینم
کاش نباشه و همیجور عاشق بمیرم ...م.ن
#منوچهرافتخارزاده#شبتان دوراز دلتنگى
❣️