🔸توی خیابون های پر از پاییز قدم می زنی
حس می کنی یکی با تو هم قدم شده
صدای نفس هایش ... قدم هایت را
شل می کند ...
سر بر می گردانی،
سایه ات را می بینی
که بیشتر از همیشه قد کشیده ...
صدایی از زیر پاهایت ... از زیر کتانی صورتی رنگت به گوش می رسد ...
انگار دارد نفس می کشد ... نفسای خشک ...
این ها دردانه های درختند که روزی تبق تبق شکوفه ها سر بر شانه اش می گذاشتند و
روزی دیگر سبد سبد میوه های رسیده و آبدار،
بر دست و گردن شان چون جواهری
می درخشیدند ...
حالا همسفر باد شدند و رها در کوچه ها و خیابان های شهر ...
برگ ها را می گویم ...
این روزها
به کوچه باغ ها که می روید، آهسته تر قدم بردارید ...
#فریده_یوسفی