حوالی
#صبحیکی از دور
به من نور تعارف کرد
حوالی
صبح یکی خیالاتم را واقعی کرد
یکی حوالی
صبحنور پاشید به مزرعه ی احساس
و تا می توانست شعر درو کرد
یکی حوالی
صبح آشتی داد شب و روز را باهم
به خنده ای مستانه
حوالی
صبح بود
که یکی آمد
و چراغ گرفت
به تاریکخانه ی دل
و سوزاند عکس های بی سرانجامی را
یکی حوالی
صبحآمد و به شبنم بوسه زد
گل را پرستید
و پروانه را به پرواز تعارف کرد
حوالی
صبح یکی به اسارت گرفت
دستایم را در هبوط آغوشش
و به وسعت یک واژه
آنچنان سرشارم کرد
که تا قلبم جا داشت
گفتم؛
#دوستت_دارم❤️#مطرب🎶#ابراهیم_حسینی #درود صبحتان سرشار از ارامش ❤️