ازوقتصُبحهست دلمراصفایصُبح
جانم منور است به نور لقای صُبح
از باد صُبح گشت معطر دماغ من
دارد دلمهمیشه هوای هوایصُبح
یابد یقین زظلمت بیگانگی خلاص
هر جان آشنا که شود آشنای صُبح
از تیغ صُبح لشکر شب مُنهزم شود
تا شاه اختران بود اندر قفای صُبح
ای شب جمال صبح سزای تو میدهد
جز روییار من ندهد کس سزایصُبح
این منزل اقامت جایِ قرار نیست
چونوصلدوست ازآنشدلقایصُبح
#حضرتهمامتبریزی#صبحتان دلاويز ايام بكامتان