✔️"گمشده_در_خیال "✔️

#شهین_عرفانی
Канал
Политика
Юмор и развлечения
Музыка
Другое
Персидский
Логотип телеграм канала ✔️"گمشده_در_خیال "✔️
@gomshode_dar_khialПродвигать
362
подписчика
6,28 тыс.
фото
2,71 тыс.
видео
1,05 тыс.
ссылок
ƒαянα∂❤кια شعرهایی که وقت تنهایی به ذهنم تراوش می کنند... حرفهای دلم... از رنجی که می برم... رازهای نهفته در پنهان خانه ی دلم... و هزار و یک حرف و حدیث نگفته... و ترانه های دوست داشتنی... @Gomshode_Dar_Khial 🔘ارتباط بامدیر @Akharin_Jam_Tohi
مگر توچه کرده ای بامن؟
مگرتو برایِ من چه بوده ای؟
مگر در تو من چه دیده اَم؟
که تمامِ امواجِ خُروشانِ دریایِ شمال، درگوشَم‌، مُدام ، تکرار کُنان ،
وتمامِ ستارگان،چشمک زنان،بی وقفِه و مُدام ، تکرارکنان،
و ماه ، بی مهتاب ، با مهتاب،هر شب ،مُدام، تکرارکُنان،
و خورشیدِظُهرِ تابستان، دَر وسطِ آسمان، هر روز،مُدام،تکرار کُنان،
و تمامِ پرندگان،ردیف ،نشسته روبرویِ من ، بَر رویِ سیم هایِ برقِ خانه، مُدام، تکرارکنان،
وهر صبحدَم ، نیلوفرهایِ دو رنگِ بنفشِ ‌وُ نیلیِ شبنَم زُده یِ حیاطِ خانه ،مُدام،تکرارکنان،
وفواره هایِ وسطِ حوضچه یِ دایره شکلِ پارکِ نزدیکِ خانه،مُدام، تکرار کنان و فریادزنان هُشدار می دَهَندَنَم که " از این عشق حذر کن"
فریادزنان میگویم "حذر از عشق؟ نَدانَم .سفَر از پیشَش؟ هرگز
نتوانَم ، نتوانَم"


#شهین_عرفانی ( فرجی)
(عکس بَرگردون )
عکس بر گردون هایِ زمانِ کودَکیمون یادتونِه؟ بِه چه شوقی اونا رو یکی یکی از جاشون برمیداشتیم.رویِ دفترچه هامون می چسبوندیم.صفحه ای از جاهایِ خالی بَرامون ،بی مصرف ،باقی میموند که بالاُخره، از جا آشغالی سَردَر می آوَرد.
منِ خام نمیدونِستم ، عکس برگردون هایِ بَرعَکسی هم وجود دارِه که اونارو در زندگی تجربه خواهم کرد:
روزی که
با آنهمه شوق،
از پسِ پرده یِ شبِ،
همچو خورشید دَمیدی،
آسمان آبی شد،
افقی ناپیدا، پیدا شد،
ابرِسرگردان، رَقصان شد،
نور، تابید،
جهان، زیبا شد،
قَلبَم از آنهمه عشق،
لرزان شد.
وای
روزی که تو رفتی،
چه عَبوس،
چه مصمّم،
و چه سرد،
ناگهان
همه جا
ماتَم شد
شبِ بی پایان شد

#شهین_عرفانی( فرجی)
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
نقاشی سوررئال از رنه ماگریت
#نام اثر:Decalcomania
انتظار،
انتظار،
انتظار,
یک عمر،
یک عمر انتظار که کَم نیست ، عزیز!
بالاُخره ، پیدایُت شد.
میدانستم،
میدانستَم ،روزی تو خواهی آمد.
که روزی مرا پیدا خواهی کرد.
از لابلِایِ گونیِ کثیفِ گوشه یِ خیابان،
مرا پیدا خواهی کرد.
باز میکنی،همان گونی را که،
رهگذرانِ بی شماری ، بی توّجه ،
از کنارِ آن ، گذشته بودند.
بعدها بمن گفتی :سالها بدنبالِ تُک مرواریدَم بودَم.
تورا بَرحَسبِ تصادف، پیدا کردَم،
لایه ، لایِه یِ مرا باز کَردی،
با چه تبحّری!
با چه ظرافتی!
با چه حوصله ای!
و...
رسیدی ، بِه درونِ بقولِ خودَت:
غنچه ای ، بسته ،
پوشیده از گلبَرگها،
که دانه بِه دانِه ،
کِنار زده شده بودَند.
و...
بو کردی و گفتی:
چه معطّر!
چه زیبا!
اقرار کردم :
عزیزم‌،من اکنون شکفته شده اَم.
در گوشَم زمزمه کردی:
از زنی که شکفته شده ، مگر گُلی زیباتر، در دنیا هم هست؟
#شهین_عرفانی ( فرجی)
۲ امرداد ۱۴۰۳
#نقاشی سوررئال : الهه حَسَنی
آرام، آرام،
چه مهربان،
خَزَندِه وار،
چه مشتاق،
چه کنجکاو،
گوش سِپُرد، بِه ،
رازهایِ سَر بِه مُهرِ من،
و تمامیِ من ،
حل شُد،
گُم شُد،
بِه درونِ سیاهچاله ا ی،
که بناگاه، برایِ همیشه ،
ناپدید شد.

#شهین_عرفانی( فرجی)
۳۰ تیر۱۴۰۳
#نقاشی سوررئال : رِنِه ماگریت