گاهی خیالم پرواز می کند
به همان سنی که دیگر
پوست صورتمان صاف نیست
موهایمان سفید
و چشم هایمان
براقی و سرزندگی اش را
از دست داده است!
خودم را تصور می کنم
که در ایوانِ خانه مان
تو را به انتظار نشسته ام
که با یک سینی چایی
و یک لبخندِ دلبرانه
تمام حس خواستنت را
دوباره و دوباره در دلم
شعله ور کنی..
که دوباره از سر عشق
بوسه ای از لبانت بگیرم
و آخ که چقدر
این بوسه های معنا دار
به جان آدم می چسبد ..!
یعنی ممکن است که مرا
با خطوط پیشانی
و چروک های روی صورتم ،
باز هم
دوست داشته باشی؟
یعنی با موهای سفید
باز برایت
جذاب ترین عاشقِ دنیا
می مانم؟
یعنی حوصله ی حرف های عاشقانه
و دلبرانه ی گذشته را داری؟
یعنی ممکن است یک روز
حوصله ی ناز کشیدن های مرا
نداشته باشی؟!
آرزوی قلب بی قرارم.!
این روزها که می گذرند
شبیهِ دفترچه ی خاطراتی ست
که سال ها بعد ،
گوشه ای لم بدهیم
و بارها و بارها مرورش کنیم ..
و چقدر می چسبد
مرورِ خاطرات
در هوایِ نابِ یک حس دل انگیز..
#علیرضا_کریمی#دلبرنامه