🖊بازیابی جایگاه انسان در مکتب لیبرالیسم در شرایط مرگ عاجل
📚انسان، دولت، لیبرالیسم
📥فرزین رحیمی زنوز
🖇تفکر لیبرالی، با محوریت قرار دادن حقوق طبیعی فرد و قوانینی که ضامن حقوق بنیادین وی باشند معنا یافته است. از این منظر، انسانها به صرف انسان بودن واجد حقوق برابری هستند که نقض آنها در تعارض با کرامت ذاتی ایشان است. در این راستا، جان آدمی و سلامت وی از بنیادیترین حقوقی است که یا به صراحت مورد اشارة شارحان این مکتب قرار گرفته و یا به عنوان بدیهیات آن بهطور تلویحی در آثار سایر اندیشمندان این ایدئولوژی ملحوظ است. اگر جان آدمی، آنگونه که جان لاک بدان پرداخته است، جزیی از حقوق طبیعی انسان قلمداد شود، دسترسی به مواد غذایی جهت ادامة حیات وی نیز امری است ضروری.
🖇در نتیجه، داشتن ابزار شکار و یا زمینی برای کشت و زرع نیز جهت تأمین مواد غذایی، میبایست در زمرة حقوق بنیادین وی قلمداد شود. مضاف بر این، در عصر حاضر که نه مجالی برای شکارگری وجود دارد و نه میتوان همگان را آنگونه که خمرهای سرخ میپسندیدند، به انجام کار کشاورزی مجاب کرد، هر کنش اقتصادی که به فرد قدرت مبادلة آزادانة کالا و خدمات خود با مایحتاج لازم برای ادامة حیات انسان را بدهد، منطقاً در زمرة حقوق طبیعی وی تلقی خواهد شد. بدین معنا، مالکیت خصوصی و تمکن فرد بر داراییهایش میبایست توأم با حق صیانت از جان، جز لاینفک حقوق طبیعی وی در نظر گرفته شوند.
🖇از طرفی، لاک با فرض این که تلاش برای نقض حریم و آزادی فرد، ممکن است به نقض حقوق طبیعی فرد منتهی شود، بر جایگاه آزادی به عنوان یکی از بنیادیترین حقوق انسان تأکید کرده است. به بارو لاک، حق یعنی آزادی انتفاع از چیزی و بنابراین، حق و آزادی مفاهیمی هستند که میتوانند به جای هم به کار گرفته شوند. آزادی و حق، ملازم ذات آدمی است، بدین معنا که فارغ از مجادلاتی که حول منشأ حق وجود دارد و صیانت از جان را از طریق اثبات عقلایی و یا مبتنی بر میل و غریزه توجیهپذیر مینماید، انسان محق است که از جان و مال خود، بدان سان که میخواهد، بهرهمند گردد. لازم به ذکر است که همین رویکرد پیشتر در آرای متفکران مکتب سالامانکا _ به عنوان اسلاف فکری اندیشمندان مکتب اتریش _ به وضوح مورد اشاره قرار گرفته بود.
🖇با این فروض مقدماتی میتوان حقوق طبیعی را بنمایه لیبرالیسم در نظر گرفت. حال لازم است تا تعاریفی از آزادی را که شارحان لیبرالیسم در پیوند با حقوق طبیعی انسان ارائه کردهاند را از نظر بگذارنیم. به عنوان معروفترین تعریف آزادی، که بیش از سایرین از جان استوارت میل نقل شده است، آزادی عبارت از حق انجام هر عملی است مادامی که آزادی سایرین نقض نشده و توأمان احترام به قوانینی است که ضامن آزادی سایرین باشد.
🖇وی با استناد به "اصل ضرر"، به عنوان یکی از شروط آزادی، فقط مداخلهای برخلاف خواست ارادة اعضای جامعه را بحق و بجا میداند که مانع از آسیب رسیدن به دیگران شود و بدین معنا، حدود آزادی را جایی میداند که جان آدمی مورد تهدید و تعرض قرار گیرد. بر مبنای این تعریف، هرگونه تعرض به حریم سایرین مصداق نقض بارز آزادی وی میباشد. در نتیجه، آزادی هم شأن با سایر حقوق طبیعی، وجه مهمی از کرامت ذاتی انسان تلقی خواهد شد. آیزایا برلین نیز آزادی را رفع هرگونه مانعی میداند که کنش آزادانة فرد را محدود نماید. وی با رویکردی تکثرگرایانه، ضمن تأکید بر حداقلی از آزادی به عنوان حق بنیادین فرد، با نگرشی اومانیستی، ضرورت توجه به انسان را در کانون مباحث خود قرار میدهد.
🖇از این دو تعریف میتوان گریزی به اخلاق مطلقگرای کانتی زد، آنجا که بر انجام اعمالی اصرار دارد که بتوان آنها را به عنوان الگویی عام و جهانشمول در نظر گرفت. وی عملی را مشروع میداند که آزادی قیام به آن عمل با آزادی هر کس دیگری تحت یک قاعدة عام سازگار باشد. بر این مبنا، آزادی در نظر کانت عبارت از آن است که انسان مجبور به اطاعت از ارادة انسانی دیگر نباشد. فیالواقع، آزادی فرد تا آنجا که بتواند به آزادی دیگران بر حسب یک قانون عام همزیستی داشته باشد، تنها حق اصیل و فطریای است که هر انسان به اقتضاء انسان بودن از آن برخوردار است. علیرغم مواضع گاهاً متضاد اندیشمندانی که آزادی رو حول مفهوم فردیت تعریف کردهاند، همة ایشان، تعاریف خود از آزادی را بر بستر حقوق طبیعی استوار ساختهاند.
🔹متن کامل این مقاله را میتوانید در شماره چهاردهم سیاستنامه مطالعه کنید.
🦉@goftemaann