نویسندهها شکارچی رویدادهایند
دیشب داستانی واقعی از یکی از دوستانم خواندم که بسیار غمانگیز بود. از یک طرف آرزو کردم هیچکس جای آن دوست نباشد و تجربهای چنین تلخی را نچشد، و از طرف دیگر، خودم خواهان تجربهی او شدم. شاید بپرسید چرا؟
چون کسانی که مینویسند، شکارچی وقایعاند. دلشان میخواهد به اندازهی هزاران نفر در زندگیشان تجربههای مختلف کسب کنند تا در نوشتن به کمکشان بیاید. آنها میخواهند سر از زندگی عالم و آدم در بیاورند، حتی کسانی که در گذشته زندگی کردهاند. این کنجکاوی و عطش برای درک زندگی، نویسندگان را به جستجو در گوشه و کنار جهان وادار میکند.
شاید خندهدار به نظر بیاید، اما گاهی دلم میخواهد تمام اتفاقات تلخ دنیا را تجربه کنم؛ از نداری و بدبختی گرفته تا درد عشق، مرگ و از دست دادنها. فکر میکنم هرچه تلختر، دستم پرتر و نوشتن آنها شیرینتر و آسانتر خواهد بود. به همین دلیل، گاهی از خواندن داستانهای واقعی و ماجراهای زندگی دیگران حسادت میکنم. حسادت به نویسندهای که توانسته تجربهای ارزشمند و عمیق کسب کند که در نوشتن به کمکش بیاید، حتی اگر آن تجربه تلخ و تحملش سخت باشد.
نوشتن از تجربههای زیسته نوعی دیگر به دل مینشیند و مخاطب را به شکلی خاصتر درگیر میکند. داستانهایی که با احساس و درد واقعی همراهاند، به راحتی میتوانند بر دل مخاطب بنشینند. هرچقدر این تجربیات احساسیتر و غمانگیزتر باشند، بیشتر جذب میشوند. چرا که نفس انسان چنین است؛ کامش با تلخیها شیرین میشود و راحتتر ارتباط برقرار میکند و میپذیرد.
احساساتی مثل اندوه، ناامیدی، و شکست، در عین تلخی، ما را به هم نزدیکتر میکند. گاهی در زندگی خودمان، وقتی با دردها و چالشها مواجه میشویم، میفهمیم که این احساسات نه تنها منحصر به فرد نیستند بلکه مشترک هستند و ما را به عنوان انسانهایی با تجارب مشترک به هم متصل میکند. این احساس همدلی فرصتی است تا با دیگران ارتباط برقرار کنیم و از این روابط عمیقتر، داستانهای غنیتری بیافریم.
#giyaband
#یادداشتنویسی