🌺 نویسنده و ویرایش کننده از : جناب آقای کربلایی مجتبی' نقوی
🌺#حق#عرض_ارادتتجلیل از مقامِ شامخِ حضرتِ اباعبدالله الحسین علیه السّلام
ای سروِ سرفرازِ ریاضِ رضای حق
وی بر قضا رضا و رضا بر قضای حق
مردانه در طریقِ حقایق زدی قدم
افراشتی به کوی حقیقت لوای حق
ای منشأءِ مظاهرِ انوارِ ذوالجلال
حق ثنای نعتِ تو باشد ثنای حق
حق بود مستحق به ظهورِ حقایقت
زان شد رخِ تو آینه ی حق نمای حق
خلق ار شوند جمله حسین اللهی سزاست
چون از قیامِ توست پرستش برای حق
از خلقتِ وجود نبی و علی و آل
ذاتِ تو بود مقصد و هم مدّعای حق
گفتا نبی حسین ز من است و من از حسین
هم این بود به وصفِ تو از حق ندای خق
مقصودِ اصفیائی و محمودِ اتقیا
محبوبِ انبیایی و هم اولیای حق
طفلِ رهند موسی و عیسی و هم خلیل
آنجا که رتبه ی تو بود در ولای حق
سرّی است در مقامِ جلالت که ذوالجلال
کامل نموده در تو جلال و جلای حق
بنیانِ حق اگر چه به پا بود استوار
لیک از تو شد متین و مُشیّد بنای حق
ز اشراقِ وجهِ توست مُشعشَع فروغِ شمس
ای در سپهرِ دین قمرِ اعتلای حق
در کربلای عشق فرو کوفتی عَلم
عزمِ قتالِ خویش نمودی برای حق
از هستی و علاقه و اهل و عیال و مال
بستی نظر از آنکه نه بینی ورای حق
ای آیتِ هدایت ، حقُّ الیقینِ عشق
دادی تو دادِ عشق چو بودت هوای حق
حق در عوض بداد هر آنچش که بود داشت
کردی تو زین معامله حق ادای حق
شد تربتِ شریف تو مسجودِ حق پرست
اندر گه صلوة به صبح و مسای حق
حق خواستند محو شود در فنای تو
یا اللعجب فنای تو آمد بقای حق
دینِ نبی قوام گرفت از قیامِ تو
بر یاری تو بود همی اتّکای حق
ملحق به حق چنان شدی الحق که حق پرست
حق دارد ار تو را بپرستد به جای حق
در عالَمِ الست به ربُّ العزیزِ ربّ
زانو زدی به گفتنِ قالوا بلای حق
اندر قبولِ امر چنان دم زدی که شد
در معرضِ رضای تو فانی قضای حق
راضی شدی که زینبِ مضطر شود اسیر
آن زینبی که بود چو خیرُ النّسای حق
از سوزِ داغِ قاسم و عبّاس و اکبرت
آتش زدی به خرمنِ ارض و سمای حق
شش ماهه طفلِ نورس و شیرین و شیرخوار
کت پروریده بود ز شهدِ صفای حق
راضی شدی ز ناوکِ پیکانِ حرمله
حلقش دردیده گردد و گردد فدای حق
آه از دمی که تشنه فتادی به روی خاک
کز غم فتاد زلزله در ماسوای حق
جبرییل آورید پیامت که کردگار
فرماید ای ذبیحِ عظیمِ منای حق
لوحی که در نخست به وی خط و مُهرِ توست
تا سر دهی به راهِ من ای ذوالوفای حق
اینک بگیر لوح و هر آنچه ات که خواستی
دادیم زآنکه راست بدادی صلای حق
بی آنکه ذرّه ای شود از رتبه ی تو کم
فیضِ شهادت است تو را از عطای حق
برخیز زین مکان و سر خویش داده گیر
زیرا تو صابری به غم و ابتلای حق
مگذار تا که خون رود از چشمِ مصطفی'
کمتر خروشد از محنت مرتضای حق
مگذار تا که فاطمه گیسو کند پریش
در ماتمِ تو جامه دَرَد مجتبای حق
گفتا سپس جواب به جبرییل کی جمیل
عرضم رسان به ناحیه ی کبریای حق
بر گو حسین عهد شکن نیست بایدش
مردانه سر دهد به هوای رضای حق
نقص و نقیض ندارد به عهدِ من
همچون که نیست نقض و زوال از برای حق
باید سرم به نوکِ سِنان جلوه گر شود
قرآن کند تلاوت و ذکرِ ثنای حق
سر بایدم گهی به تنور و گهی به دِیر
ظاهر کند حقیقتِ نورُالهدای حق
هان ای شهیدِ راه خداوندِ ذوالمِنَن
هستی طبیبِ درد به دارالشّفای حق
از پیشگاهِ لطفِ تو داریم در جزا
چشمِ شفاعت از تو به روزِ جزای حق
«آصف» ز جان لقای تو را در دمِ ممات
خواهد ز فضل و رحمتِ بی منتهای حق.
التماس دعای فرج
https://telegram.me/ganjine5