گاه‌نویسه‌ها | جواد رسولی

#داستان
Канал
Логотип телеграм канала گاه‌نویسه‌ها | جواد رسولی
@gahneviseПродвигать
639
подписчиков
278
фото
41
видео
323
ссылки
✅زندگی در صدف خویش گهر ساختن‌ست / در دل شعله فرورفتن و نگداختن‌ست//مذهب زنده‌دلان خواب پریشانی نیست / از همین خاک جهان دگری ساختن‌ست 🔸 [اقبال لاهوری؛ زبور عجم] 🔹▫️ ارتباط با من @jrasouli
جهان آرمانی سعدی در رمان دود شوق

📚دود شوق داستان فرهاد و مهرداد، دو همکلاسی در رشته مهندسی الکترونیک است که پس از پایان دورۀ کارشناسی، فرهاد به خدمت سربازی می‌رود و مهرداد ادامه تحصیل می‌دهد. در روزهای پایانی خدمت سربازی، فرهاد در طول یک تمرین نظامی و در اثر ریزش کوه از ناحیه سر آسیب می‌بیند و به کما می‌رود.
او در هنگام بیهوشی به دنیای دیگری همزمان با ایلخانان سفر می‌کند و با دختر خردمندی به نام روژنک آشنا می‌شود که افزون بر تسلط بر آثار سعدی، با همان اندیشه و منشور نیز زندگی می‌کرده است. فرهاد او را از چنگ مغول‌ها آزاد می‌کند و خیلی زود با یکدیگر ازدواج می‌کنند. از آن پس، هر دوی آن‌ها با سنجش روند رشد آگاهی انسان در طول تاریخ به بررسی چالش‌ها و علل عقب ماندگی آدمی در درک صحیح روابط انسانی نسبت به علوم تجربی بر پایۀ اندیشه‌های سعدی می‌پردازند و در این راه تلاش می‌کنند تا پله‌پله به بنیاد یک آرمان‌شهر در پیرامون خودشان بپردازند.
پس از یک ماه، فرهاد در بیمارستان ارتش به‌هوش می‌آید و درمی‌یابد که هیچ نشانی از روژنک نیست، بااین‌همه، او حاضر به قبول این واقعیت نمی‌شود که آن دختر خردمند تنها در رؤیاهای او شکل گرفته بود. کمی بعد فرهاد در اثر تصادف در نزدیکی خانۀ پدری کشته می‌شود.
پس از سی‌وپنج سال، مهرداد که راوی آن خاطرات است اکنون به درجۀ استادی در دانشگاه رسیده و مدیریت یک شرکت مهندسی رایانه‌ای را نیز به عهده دارد. او افزون بر اشراف به گفت‌وگوهای میان فرهاد و روژنک، در راستای روابط انسانی، به رشد دانش رایانه در دهه‌های اخیر و فناوری شبکه‌های عصبی و سیناپس‌های مصنوعی نوین آگاهی کامل دارد.
در پایان داستان، مهرداد و همکارانش پس از چندین جلسه گفت‌وگوی تخصصی متوجه می‌شوند که دست‌یافت‌های بزرگ الکترونیکی نوین، زنگ خطر دیگری را افزون بر جنگ‌افزار‌های هسته‌ای برای نوع بشر به صدا درآورده است و در پی چنین روندی از پیشرفت‌های علمی، انسان به‌زودی هویت انسانی خود را از دست خواهد داد و دورۀ نوینی از برده‌داری را، اما اینبار تحت فرمان رایانه‌های هوشمند، تجربه خواهد کرد.
@Gahnevise

🔹خواندن رمان دود شوق را _که اولین اثر داستانی نویسندۀ آن، فرهاد وداد، است و بر مبنای تعلیمات سعدی نگارش یافته_ به علاقه‌مندان جهان ادبیات و داستان‌ و دوستداران اندیشه‌های سعدی و جویندگان جهان مطلوب او و نیز آنانی که به آیندۀ جهان و حضور هوش مصنوعی در زندگی‌مان می‌اندیشند پیشنهاد می‌کنم.

🔸 فایل الکترونیکی کتاب را از اینجا دریافت و مصاحبه با نویسنده را در اینجا مطالعه کنید.


#سعدی #یادروز_سعدی #اول_اردیبهشت #بزرگداشت_سعدی #هوش_مصنوعی #آیندۀ_بشر #آرمانشهر #رمان #دود_شوق #فرهاد_وداد #جواد_رسولی #داستان #انتشارات_همیشه #نشر_همیشه
گاه‌نویسه‌ها | جواد رسولی
Photo
📚برای شهرزاد قصه‌گو، نجمه مولوی*

🔸🔹🔸
شهرزاد قصه‌گو
فرهنگ‌دخت شهر
تو دشتبان دشت نوشتن
تو مام واژه‌ها
هم‌صحبت قلم!

آوای مهر تو، همچون طراوت کاریز
در جویبار گوش ما جاری است.

یادم نمی‌رود که در «آهنگ قلم» می‌گفتی:
«ما شادی را به خانه می‌بربم».
آنگاه، نرم‌نرم
«باران آیه‌ها» را
بر «سرشاخه‌ها»ی زندگی باراندی!
آن روزهای سخت، وقتی که من
«نفر هفتم گروه» با کفش‌های به گل نشسته و خسته
دستم توان نداشت، تو با «یک آسمان امید»
از «آشیان مهر» فریاد می‌زدی:
«مرا
در آغوش
بگیر»
یک روز هم در تنگنای غربت وحشی،
وقتی غروب زرد محبت
برجان «من و خانوادۀ همسرم»
چون سایه سرد بود،
وقتی خطوط ارتباط از هم گسسته بود،
سحر کلام تو، به خانۀ تاریک و سرد ما
گرمای عشق داد.
رازی نهفته داشتی از دردهای تلخ
اما به لب نیامد و لبخند را نبرد.
گفتی برای گفتن آن راز، در بامداد دوم بهمن
«از تلفن کارتی زنگ می‌زنم»
اما...چه انتظار مهیبی!
وقتی که بوق ممتد گوشی
حسرت به دل کند.
رفتی ستاره بچینی، نیامدی،
«اما داستان» رویش دوبارۀ هستی،
هم از زبان تو، چون بافت‌های سنت و فرهنگ ،
اینجا « برای روز مبادا » برجای مانده است !
خوش می‌روی به گلشن طوبا ، برو !
آنجا« تمام شهیدان
تو را
می‌شناسند» .

(دی ماه ۱۴۰۰)

*دل‌نوشته‌ای از دوست و نویسنده گرامی #سیدمحمد_عبداللهیان _عبداللهیان که در سوگ بانوی قلم نجمۀ مولوی نوشته و اسامی اغلب داستان‌ها و کتاب‌های آن مسافر طوبا در آن گنجانده شده است.
#نجمه_مولوی #داستان #داستان_نویسی #نویسنده