فقط یک چپ اداییِ فرسفی-عرفونی میتواند به این ملغمهی درهمجوش برسد که مفاهیمی مانند اختیار، توانایی انجام کار، آزادی تجارت، رهایی از ساختارهای اجتماعی و عدم تعلق به امیال درونی را در کنار هم ذیل مفهوم آزادی قرار دهد. از نظر یک چپ، آزادی در ظاهر یعنی نفی تمام «مکانیسمهای بردهساز» اما در باطن که میرویم انگار این مکانیسمهای بردهساز شامل تمام ساختارها و سلسلهمراتبی است که تمدن بشری بر آن بنا شده است، یعنی خانواده، نهاد آموزش در جامعه، حکومت و «سرمایهداران و کارتلهای اقتصادی». البته ایشان به عوامل بردهساز بیرونی رضایت نمیدهند بلکه میخواهند شما را از درون هم آزاد کنند. آدم آزاد، یا به تعبیر خودشان، سوژهی آزاد یک سوژهی رهاست؛ و سوژهی رها سوژهای است که نه بردگی که بندگی نمیکند چون خداست. (اگر دقیق شویم واژهی بردگی را در معنای درست به کار نمیبرد و بیشتر بندگی را در ذهن دارد). اما نفی این ساختارهای اصطلاحا بردهساز و میل به رهایی مطلق که ذیل آزادی تعریف میشود بیش از آنکه هنر و فکر بخواهد، ناخرسندی از تمدن میخواهد و تنزل از عقل به میل. یعنی همان چیزی که به چپ هویت و معنا میدهد. در واقع، چپ ترکیبی است نارسیده از طفولیت فکر بشر و توهم فرا رفتن از محدودیت بشری و گرایشی ماخولیایی به خدا شدن. و مارکسیسم در یک معنا تکنیکی است که با آن میشود غریزیترین امیال بشری را در قالب نوعی ادبیات رهاییبخش به ذهنهای صغیر ماخولیایی فروخت.
نکتهی جالب دیگری که در این کلیپ موجب انبساط خاطر است این است که چپ فارسی برای اولین بار دارد تلاش میکند خود را ذیل عنوان «لیبرال» تعریف کند و برنامه و سیاستی را که قبلا با برچسب چپ شناخته میشد از این پس با نام لیبرالیسم پیش ببرد. این تغییر نام را شاید بتوان از اثرات رسوایی روزافزون چپ در فضای اجتماعی جامعهای در حال تحول و «شاشیدن»ها به برند بدنام ۵۷ تعبیر کرد. عجیب نخواهد بود اگر فردا کسانی از میان چپهای پروگرسیو فارسی خود را ذیل عنوان لیبرال تعریف کرده و دگردیسیای را که این صفت-نام در ایالات متحده تجربه کرد بار دیگر در اینجا رقم بزنند.
@freemarketeconomy