Смотреть в Telegram
🔻ناخنک، به بیکنِ روده‌ی قصابی هوگان | سپهر سرودی ابراهیم سوار بر استری کند،روز اول پس از صبحانه،سرش بدنش را در هنگامه افتادن به آتش به یادش می‌آورد. آتشی که سرد شده بود حالا، روی استر، داخلِ مغزش تمامِ گوشتِ تنش را آب می‌کرد. گوشت تن پسر عرق کرده بود. توی سیاهیِ سرش ناگهان دیگر هیچ چیز نبود جز وزوز یک مگس که مغزش را می‌خورد. چشمش را باز کرد. مگسی نبود. تنها ساعت زنگی بدیمنی بود که وزوزش او را از مهلکه رهانیده بود. در لحظه تمام آنچه دیده بود از یادش رفت و بوی بد دهانش، حالش را به هم زد. در بچه‌گی مادرش برای مسواک زدنش دلیل محکمی تراشیده بود. آنقدر محکم که هر شب در خاطرش زنده می‌شد. مادرش گفته بود، شیطان زبانش را می‌کند لای دندان‌های کسی که مسواک نزده و خرده غذاها را‌ در می‌آورد و می‌خورد. و بوی بد اولِ صبحِ دهنش، در اصل بوی همکامگی با اوست. همین بود که باعث شد اولین بوسه‌ی عاشقانه‌اش را هم چندان دلچسب نیابد. هرچند تمام سعیش در آن هنگام بر تکنیکِ بوسیدنِ صحیح و خوش‌آیند برای دیگری متمرکز بود و بر اساس چشم آرام و نیمه بسته طرف مقابل، حدس زده بود موفق از کار درش آورده، اما حس عجیب و ناخوشایندی داشت که بعدتر البته درست شد و فهمید اتفاقاً بوی عطر و سیگار و عرق و دهان آنکه دوستش دارد،حتی اگر دندان‌هایش خیلی ردیف نباشند و از سیگار و الکلِ زیادی زرد شده باشند بیش از شیطانی بودن، شهوانی است و کمی هم معتاد کننده. از سرخوشی‌های شهوت همین را می‌پسندید که از شیطان هم بالاتر می‌رفت. 🔺 دانلود داستان [ Website / Telegram ] [ Instagram / YouTube ]
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств