.
محمدرضاشاه پهلوی در تنها گفتگوی خود در تبعید - که با «دیوید فراست» انجام گرفت - تاکید میکند که
یک پادشاه با یک دیکتاتور تفاوت دارد؛ پادشاه نمیتواند خونریز باشد.
امیریحیی آیتاللهی در مقاله خود در شماره پنجم «فریدون» - که پیرامون این گفتگوی پادشاه نوشته شده است - به این بخش از گفتهی شاه میپردازد و مینویسد:
«دیوید فراست در فرازی تکاندهنده از گفتگو میپرسد "آیا زمانی بود که در خلوت خود بگویید: باید کشور را ترک کنم؟... من در این نبرد پیروز نخواهم شد؟". پاسخ شاه تلخ و دردناک است درست بهسان تلخی و دردی که چندین نسل از ایرانیان آنرا زیستند. "پرسش این نبود که فکر کنم وقت رفتن رسیده. در عوض به این فکر میکردم که... میدانید؟ گویی پایان چیزی فرا رسیده است؛ پایان من، پایان یک دوره، پایان چیزی".
آزمون عبرتآموز واگذاری بیشینه اختیارات شاهانه که با بحران نابخردانه مصدق در ۱۳۳۲ پایان یافت، این نتیجه را در پی داشت که ایران بهمدت ۲۵ سال ذیل یک یکّهسالاری خیرخواه به برترین سنجههای توان علمی و فراهمآوری زیرساختهای یک سرزمین توسعهیافته برسد.
وانگهی، لیبرالسازی سیاست بهعنوان واپسین مرحله از دستیابی به یک دموکراسی پایدار توسط شاهستیزان بدل به نقطه سقوط ایران شد و پادشاه نیز تنها بدینسبب میهن را ترک گفت که از ژرفای جان باور داشت "شالوده پایدار یک سلطنت/تاجوتخت نمیتواند بر پایه کشتار و خونریزی باشد".
او آنسان به حقانیت مردم باور داشت که در برابر پرسش تلخ دیوید فراست از اینکه آیا پادشاه مردم خود را قدرناشناس یافته است، با لبخندی آرام و حزین این گفتاورد را بازگو میکند که "ناسپاسی حق ویژه (امتیاز) مردمان است"».
—————
برگرفته از مقاله
«واپسین گفتگو در پاناما؛ دادخواست پادشاهی خیرخواه و انقلاب نوین ایران» در شماره پنجم «فریدون» نوشتهی امیریحیی آیتاللهی.
لینک مقاله در وبسایت «فریدون»:
https://www.fereydoun.org/articles/76997
@fereydoun_magazine