Смотреть в Telegram
ای لحظه‌ی عزیمت من، از من! ای شانزده دقیقه‌ی طوفانی ای «آخرین صدای صداهایم» ای مکث روی نقطه‌ی پایانی پیدای از تمام جهان، پنهان! ای دوزخِ فرشته‌تر از انسان ای حسّ خلسه‌آور اطمینان در گرمی لباس زمستانی ای «ساعتِ چهارِ» هماغوشی ای حرف‌های موقع خاموشی ای غیرممکن است فراموشی! مانند بوسه در شب بارانی ای خارج از تصّور و محدوده ای کشوری که مال خودم بوده! ای انتهای آن‌همه بیهوده ای «ابتدای این‌همه ویرانی» ای انتظارِ پستچیِ در راه دلتنگیِ عجیب‌ترِ هر ماه ای لحظه‌ی فریب‌تر از روباه ای حسّ خوبِ قبل پشیمانی! هر صید توی دام، پر از ترس است دنیای بی‌دوام پر از ترس است خرگوش چشم‌هام پر از ترس است باید مرا به سینه بچسبانی «ای یار!» ای رهاشده از بسیار! ایمان مطلقی وسط انکار! تردید یک پیامبری انگار بعد از نزول آیه‌ی شیطانی ای آخرین رسیده به دادِ من بی‌عقلی همیشه زیاد من این پیک را بنوش به یاد من پس زنده باد مستی و نادانی! آواز می‌کنی نفسِ خود را آزادیِ پُر از هوسِ خود را! ترجیح می‌دهی قفس خود را مانند یک پرنده‌ی زندانی در چشم تو غمی‌ست که می‌دانم باران نم‌نمی‌ست که می‌دانم در تو جهنمی‌ست که می‌دانم در من جهنمی‌ست که می‌دانی ای بوسه‌هات شربت خواب‌آور با من بمان در این شبِ ناباور! یک شانزده دقیقه‌ی بی‌آخر یک شانزده دقیقه‌ی طولانی... مهدی موسوی @seyedmehdimoosavi2
Telegram Center
Telegram Center
Канал