علاوه بر پدر و مادر و خواهر جاویدنام حنانه کیا، امیر کیا همسر حنانه هم بازداشت شده است.
جمهوری اسلامی داعیه این را دارد که قدرت اول منطقه است، حکومتی دموکراتیک است، اما از خانوادههای داغدار هم میترسد.
امیر کیا و خانواده حنانه مگر جز نوشتن دلتنگی هایشان چه کار میکردند؟ امیر کیا تازه داشت زندگیش را با عشقش شروع میکرد. شوق و شور زندگی او را کشتید، حالا خودش را هم بازداشت میکنید؟ خانوادههایی را با کشتن جوانی زیبا غمگین و تا ابد داغدار کردید کافی نبود؟! حالا همه اعضای خانواده را بازداشت میکنید؟ اینقدر حقیر؟
جانباختگان راه آزادی تنها به خانواده خود تعلق ندارند، آنها فرزندان، خواهران و برادران و قوم و خویش همه مردم ایران هستند. بیایید همه ملت را بازداشت کنید تا خیالتان راحت شود!
یکی یکی خانوادههای دادخواه را بازداشت میکنند. این بازداشتها خشم مردم را بیشتر میکند. باید بترسید از فوران اینهمه خشم.
مهسا یزدانی، مادر محمد جواد زاهدی، شب گذشته بازداشت شد. برای چه این مادر را بازداشت کردید؟!
- محمدجواد زاهدی، ۲۰ ساله، اهل ساری، در روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ بر اثر شلیک مستقیم گلوله نیروهای حکومت سخت مجروح شد و در روز ۳۱ شهریور جان داد.
محمد چند روز پس از تولد ۲۰ سالگیاش، شامگاه ۳۰ شهریور از خانه خارج شد و در خیابان انقلاب ساری روبهروی چهارراه برق مورد هدف گلوله نیروهای حکومت قرار گرفت.
نیروهای حکومتی «تقریباً ۹۵ گلوله ساچمهای به گردن، سر و پشت کمر» محمدجواد زاهدی شلیک کرده بودند.
امروز سوم مرداد، زادروز جاویدنام کبری شیخه است. کبری شیخه متولد ۱۳۴۸ اهل مهاباد بود. او معنای #زن_زندگی آزادی را با تمام وجود درک کرده بود. بعد از کشته شدن مهسا و دیدن اعتراضات مردمی، به اطرافیانش گفته بود که از خدا میخواهم چنین مرگی نصیبم کند. در ۵ آبان ۱۴۰۱ پس از مراسم خاکسپاری سمکو مولودی هنگام گریز از ماموران گلوله جنگی به گلویش اصابت کرد و در دم در آغوش فرزندش جان سپرد. پس از احیای ناموفق در بیمارستان و در بازگشت به خانه پیکر کبری در عقب وانت هدف گلولههای ماموران قرار گرفت. در مراسم خاکسپاری نیز به حاضرین حمله کردند و پیکرش در میان گلوله و گاز اشک آور بر زمین ماند رژیم تلاش عبث بسیار کرد تا او را شهید خود بماند. خانوادهاش را تحت فشار قرار دادند تا روایت حکومت را بگویند که کبری شیخه توسط سرنشینان یک خودروی ناشناس کشته شد، ولی خانوادهاش زیر بار نرفتند و این دروغ را نگفتند.
این مرد، پدر جاویدنام فرزین معروفی است. همان پدری که رقص او بر سر مزار فرزندش در زادروز فرزین یکی از دردناکترین تصاویر خیزش انقلابی مردم ایران در سال ۱۴۰۱ است که هرگز از یادها نمیرود. حالا ۲۴ تیر ماه، تولد این پدر داغدار است. پدری که میگوید هر سال در روز تولدش توسط فرزندش سورپرایز میشد، امسال در تولدش با لباس سیاه و غمناک بر سر مزار فرزندش حاضر شده و درد تنهاییاش را با پسرش واگویه میکند. فرزین معروفی، متولد ۲۴ آذر ماه ۱۳۸۱، جوانی ۲۰ ساله بود که نهم آذر ۱۴۰۱ پس از باخت تیم فوتبال جمهوری اسلامی به آمریکا همراه با سایر مردم در جشن خیابانی حضور یافت، او در اثر شلیک مستقیم نیروهای حکومتی کشته شد. جرم او شادی بود! فرزین ساکن تهران، ولی اهل مهاباد بود. جوانی پر شور و پرانگیزه از جوانان شهرک اکباتان تهران. اجازه فراخوان برای خاکسپاری و مراسم یادبود به خانوادهاش ندادند، ولی روز تولد بیست سالگی او و رقص پدرش بر سر مزار فرزند، صحنهای خلق کرد که هیچگاه فراموش نخواهد شد.
🥀🔥تصاویری دیگر از مراسم چهلم جاویدنام ابوالفضل امیرعطایی
مادر ابوالفضل نوشت:
🥀«ماهم رفت ماهت بمیرد آسمان 🥀 ابولفضل امیر عطایی فرزند مریم چششم تیلهای مامان چهل روز بالای مزارت برات لالایی خوندم مامان تا حس نکنی تنهایی چون همیشه کنارت بودم مامانی تو رفتی قهرمانم من ماندم و یک دنیا درد در قلبم حالا چجوری جای خالی تورو پر کنم چشم قشنگ مامان تویی که به سمت سر بچه من شلیک کردی امیدوارم کرم تمام وجودتو بگیره و درد بکشی زجر بکشی اه بکشی با درد از خدا مرگ بخوایی و قسمتت نشه»🥀🔥
«خواهشمندم اطلاع رسانی بفرمایید که چهلم زنده یاد #ابوالفضل_امیرعطایی روز جمعه ۱۶ تیرماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۷ برگزار خواهد شد . دستگاه سرکوب برای خانواده خط و نشون کشیدند و علیرغم همه ی تهدیدها ، ما مراسم رو برگزار خواهیم کرد . آدرس مزار #ابوالفضل_امیرعطایی : قطعه ۳۱۲ ردیف ۱۹۷ شماره ۴۰»
- پیام دریافتی از یکی از مخاطبان توانا که همواره در کنار خانوادههای دادخواه حضور دارد.
گریه ونالههای صنوبر، مادر خدانور، در عید قربان بر مزار فرزندش
صنوبر، مادر خدانور لجهای از کشته شدگان جمعه خونین زاهدن، در عید قربان بر مزار فرزند کشته شدهاش از مهربانی و لبخندهای همیشگی بر لبهای خدانور میگوید و در فراق فرزندش گریه و ناله میکند.
محمدجواد زاهدی، ۲۰ ساله، اهل ساری، در روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ بر اثر شلیک مستقیم گلوله نیروهای حکومت سخت مجروح شد و در روز ۳۱ شهریور جان داد.
محمد چند روز پس از تولد ۲۰ سالگیاش، شامگاه ۳۰ شهریور از خانه خارج شد و در خیابان انقلاب ساری روبهروی چهارراه برق مورد هدف گلوله نیروهای حکومت قرار گرفت.
نیروهای حکومتی «تقریباً ۹۵ گلوله ساچمهای به گردن، سر و پشت کمر» محمدجواد زاهدی شلیک کرده بودند.
بعد از کشته شدن محمد خانوادهاش را تحت فشار قرار دادند و مراسم خاکسپاری روز هفتم او با حضور نیروهای امنیتی و تحت نظر خودشان در آرامگاه «ولشکلا» در ساری برگزار شد.
جنایت کشته شدن جوانان وطن را نه فراموش میکنیم و نه میبخشیم.
میلاد جوانی پر از انرژی و شور زندگی بود. او سوارکاری میکرد و در آن بسیار خبره بود. ۲۶ آبان ۱۴۰۱ با گلوله ماموران در بوکان بهشدت زخمی شد و یک روز بعد در بیمارستان جان باخت. جمعیت بزرگی از مردم بوکان برای مراسم خاکسپار او در روستای «کوسته» بوکان گرد هم آمدند . مادر میلاد بر مزار فرزندش گفت: «پسرم شهید است. تقدیمش میکنم به کردستان. من مادر میلاد نیستم اگر انتقامش را نگیریم.» و پدر نیز گفت: «میلاد شهید کردستان است و انتقامش را میگیرم. ۷دی ۱۴۰۱ مراسم چهلمین روز کشتهشدن میلاد معروفی در روستای کوسته برگزار شد. ماموران سرکوبگر در این مراسم به مردم حمله کردند. آنها با گاز اشکآور به منزل یکی از بستگان یورش بردند و پدر و برخی از اعضای خانواده را بازداشت کردند.