📝#نویسنده_بانو_اسیه #دختر_خدمتکار #پارت_صد_وهشتاد_ودوصبح وقت بیدار شدم حس دل تنگی مه به اسیه هی بیشترو بیشتر میشه
😔😔🥹ستاره: داداش خوبی
_بنظر تو چی خیلی خوب معلوم میشم
😔😔ستاره: اسیه رفته دگه به او فکر نکو قراره با النا نامزاد بشی
_خیلی سخته بیخالش بشم
کاش یک بار میدیدمش فقد یک بار
ستاره:
😔😔امید خو به خدا از دست ندی
_میدونی ستاره: هر روز به ای امید پا میشم که اسیه زنگ میزنه یا هم میاد خونه
😅😔😔توقع زیادیه نه
ستاره: بریم پاین زن عمو اومده
_به درک که اومده اینا کارو زنده گی ندارن
اون دخترش ک همش همیجاست
ستاره: باشه راستی اتاق تو خودم تمیز کنم؟
_نه نمیخوام
ستاره: لااقل بزار پنجره ها باز کنم کمی حال اتاقت عوض شه
_نه نه باززز نکن
ستاره: چرا
😐😐_بوی اسیه مه ته ای اتاقه نمیخوام بره
😅😔ستاره: باشه مه میرم پاین
دگه بعد اسیه از همه چی زده بودم حتی از قهوه
😔😅مامان:آیمان زن عموت امده
_مامان مامان میخوایی منو به کشتن بدی اره
🥹😢مامان: خدا نکنه
_راحتم بزار روز اول هم گفتم هرکاری دوست دارن بکنن ولی مه دخیل نکننننن نکنننننن چند بار دگه بگم
مامان: آیمان چی میخوایی بری تو بگم درست کنن
شب هم شام تو نخوردی
_درد بی درمون درست کنن بخورم ازی زنده گی
راحت بشمممم
مامان: خدا نکنه آیمان
حالی اینا مر راحتم نمیگذارن هردم میایم
از اتاق بیرون شدم برم بیرون
النا امد دست محکم گرفت
النا : بیا رقص تمرین کنیم اخه فردا جشن نامزاد مانه
_پس کو دست تووووو
😡😡زن عمو: چرا سر دخترم داد میزنی
_هنوز محرمم نیس چرا دستمو گرفته
زن عمو: فردا محرمت میشه باش بگیره
بگیر دستشو دخترم
_ دگه دسمتو بگیرییی هرچی دیدی از خودت دیدی
زن عمو : از اولم با این وصلت راضی نبودم
_منم راضی نیستم کسی به حرفم نکرد
حال اگه دخترت بدبخت شد مقصر همه شماهااا هستن
فهمیدن چی گفتم همه کسایی که تو این خونه هستن مقصر ای حال منه
زن عمو: اگه اون دختر بدکاره فراموش کنی میتونی زنده
_چپ کو خیلی لحاز تو کردم زن عمو یک بار بخدا یک بار دیگه از اسیه بد گفتی
ای آیمان ن با اون آیمان در میفتی
النا: با مامانم درست حرف بزن
مامان: آیمان ساکت شو
_ از همه تون بدم میاد از تو بیشتر مامان
مامان: آیمان خیلی پرو شدی
😡😡😡محکم بابا زد به صورتم
بابا: توله ادم مه گفتم تو ادم شدی تور زن دادم
😡😡😡_بزن بزن تو هم بزن مامان همه شما ها بیاین منو بززززنننن
😭🗣🗣🗣🗣🗣مامان: آیمان از دماغت خون میاد
🥹بابا: برو اتاقت تا نگفتم حق نداری بیایی بیرون
ستاره: بابا اااا چری ایته کردن
بابا: مقصر ای همه کارا توییی اگه به اون دختر رو ندادی الان این بلا هار سر ما نیاورد
ستاره: مه چیکاررر کرردم
🥹🥹😢😭بابا: گمشو بخدا
دست بالا کرد ک ستاره بزنه
زود دست بابا گرفتم
_قسم بخدا روی ستاره دست بلند کنیی از مه بدر کسی نیه
ستاره : گریه کرده دختر خو وردیشت برفت خونه خو
هنوز هم از دماغم خون میرخت
ولی هیچ فکر نکردم به خودم هرچی مامانم گفت بیا بشور نششتم
تا کمی دست پاها مه به لرزه شد