هانا آرنت برای بازسازی پیوند با گذشته هم به والتر بنیامین رجوع می کند و هم مارتین هایدگر، او از والتر بنیامین ایده تاریخ گسسته fragmentary historiography را وام می گیرد که بر برهه های گسست، جا به جایی و اشفتگی در تاریخ متمرکز است، چنین تاریخْ نگاریِ گسسته ای فرد را به بازیابی قوه های از دست رفته گذشته قادر می سازد به این امید که در زمان حال به فعلیت برسند.
هانا ارنت با تکیه بر این راهبرد امیدوار است از گذشته "گنجینه ی فراموش شده" یا گمشده ای را بازیابد، یعنی بخش هایی از گذشته که همچنان می توانند برای ما مهم باشند. به نظر او، با فروپاشی سنت، دیگر احیا و نجات کل گذشته ممکن نیست، بلکه وظیفه ما این است که ان دسته از عناصر گذشته را که همچنان می توانند وضعیتمان را روشن کنند از فراموشی نجات دهیم. برقراری مجدد پیوند با گذشته عتیقه شناسی نیست؛ برعکس، بدون از ان خودسازیِ دوباره انتقادی گذشته، افق زمانی ما از هم می گسلد، تجربه ما متزلزل می شود و هویت ما شکننده تر می گردد.