📚داستانی بسیارزیبا از پاکدامنی یک زن
📚 #قسمتسوم🍃روزگار سپری شد تا اینکه پادشاه مریض شد، و وفات نمود، بزرگان شهر دور هم جمع شدند، تا کسی را جایگزین او نمایند، همه به اتفاق رسیدند که کسی بهتر از زن پادشاه لایق پادشاهی نیست.بدینوسیله این زن پرهیزگار پادشاه آن شهر شد.آن زن دستور داد تا تخت پادشاهی را در مکان عمومی شهر برده
🍃و دستور دهند همه مردان آن شهر یک به یک از جلوی او بگذرند مراسم شروع شد در حالی که او بر تخت نشسته بود مردان یکی یکی ازجلوی وی می گذشتند،
🍃شوهرش را دید که از جلویش گذشت، دستور داد تا او را از صف بیرون آورند
سپس برادر شوهرش رسید، دستور تا او را نیز بیرون آورندسپس عابد را دید، او را نیز از صف بیرون کشاندندسپس غلام عابد را دید،او را نیز بیرون کشاندسپس آن مرد خبیث که او را آزاد نموده بود را دید، او را نیز از صف بیرون کشاندند.
🍃دستور داد تا همه این افراد در روبروی او قرار دهند، آنگاه به طرف شوهرش رو کرد، و گفت: برادرت تو را فریب داد، و من خیانت نکردم، تو آزادی، ولی برادرت، پس او را شلاق میزنیم، چون به من تهمت دروغ بسته است.سپس به عابد گفت: غلامت تو را فریب داده، تو آزادی، ولی غلامت کشته خواهد شد، چون فرزندت را کشته است.سپس به آن مرد خبیث گفت: .. اما تو .. به زندان خواهی رفت تا نتیجۀ خیانت ، و فروختن زنی که تو را نجات داد، ببینی.
🍃و این نهایت داستان این زن با عفت بود، به راستی که خداوند هیچ وقت عمل بنده اش را ضایع نخواهد کرد، و خداوند می فرماید: (وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ)
هر كس هم از خدا بترسد و پرهیزگاری كند ، خدا راه نجات از هر تنگنائی را برای او فراهم میسازد .
و به او از جائی كه تصوّرش نمیكند روزی میرساند .
هر كس بر خداوند توكّل كند و كار و بار خود را بدو واگذارد، خدا او را بسنده است...
#پایان📚داستان های جالب وجذاب
📚https://t.center/dokhtaran_b