📚داستان های جالب وجذاب📚

#دوستش
Канал
Логотип телеграм канала 📚داستان های جالب وجذاب📚
@dokhtaran_bПродвигать
17,55 тыс.
подписчиков
14
фото
2
видео
851
ссылка
بهترین داستان های جالب وجذاب را ازین دریچه دنبال کنید


#دختری_در_روستای_غم_ها♥️

#قسمت13

دیگه من موندم با تموم بدبختی هایی که رو سرم آوار شده بود 😔شوهری که نه بهم محل میداد و نه انگار نه انگار من اونجا آدمی هستم...دیگه هوو ام حامله شده بود بیشتر افتاده بودم رو دهن مردم که بدبخت حامله نمیشه و #نازا است مشکل از من است و ازین حرفا که دیگه همه میزنن...شب و روز ها هم به سختی می‌گذشت تا اینکه یه شب با شوهرم بحثم شد باز باهام دعوا کرد و منو کتک زد 🥺توی اتاق جدا بودیم که پدر شوهرم اومد و با پسرش دعوا کرد گفت تو این بدبختو کشتی😡 ولش کن شوهرم با پدرش هم در گیر شد و طفلی رو #هول داد کمی مونده بود بیفته همش بهم میگفت دخترم غصه نخور😭 ...تا اینکه اونشب دیگه صبرم تموم شد😭 زنگ زدم به مادرم که شهرستان بودن تو این مدت یه نفر هم از فامیلام پیشم نیومدن من تنها مظلوم مثل این بدبخت های بی کس و کار بودم ...به مادرم گفتم امشب یکی میفرستی دنبالم یا خودم امشب آتیش میزنم فردا هم بیا جنازه ام ببر قبرستون البته اگه جنازه ای مونده باشه😭 ... دیگه تحمل ندارم ..مادرم بیچاره فقط اشک می‌ریخت گفت باشه مادر جان ..پدر شوهرو مادر شوهرم فهمیدن که دارم لباسام جمع میکنم گفتن دخترم نرو بمون پیش ما دیگه گفتم بابا جان پسرت دیگه خیلی داره سرم #ظلم می‌کنه دیگه نمیتونم پدر شوهرم خیلی با ایمان بود و یه ریش قشنگ سفید هم داشت دست کشید رو صورتش گفت اگه تو بری ما هم این خونه و زندگی #میزاریم برا پسرم خونه خودشون بود گفت با مادرت میریم ازین جا یه خونه اجاره میکنیم منم #چیزی نگفتم دیگه حالم زیاد خوش نبود یک ساعتی گذشت روستای پدر بزرگم با روستای پدری شوهرم زیاد فاصله ای نداشت دایی ام اومد دنبالم و من هم رفتم باهاش شوهرم دیگه بعد #دعوا زد از خونه بیرون اونجا نبود منم دیگه رفته بودم ...
اونجا که رفتم روز بعد #شوهرم زنگ زده بود برا #سفید_ریشامون و اومده بود روستا و مجلس گرفتن که گفته بود من زنم میخام و #طلاقش نمیدم #دوستش دارم و ازین حرفا😳 باید دوباره باهام بیاد سر خونه زندگیش ..منم گفتم کدوم زندگی اونجا فقط جز #عذاب چیز دیگه ای نیست من نمیرم 🥺....من برا زن گرفتنش مشکلی ندارم ولی حداقل طوری رفتار کنه که #انصاف باشه دوماه بیشتر فقط با اون زنش است منم انگار نه انگار اونجا آدمم ....گفت نه خوب میشم و دیگه تکرار نمیکنم
اما سفید ریشا مگه میزاشتن اونجا بمونم دوباره منو #فرستادن خونه شوهرم که طلاق #بد است و آبرو ریزی دیگه کاری است که شده منم دوباره برگشتم ...مگه میزاشتن که بمونم اونجا هرکی از یه طرف میومد می‌گفت برو و دوباره تحمل کن درست میشه و برگشتم خونه پدرشوهرم😔 ....

#ادامه‌دارد‌ان‌شاء‌الله...
https://t.center/dokhtaran_b


#دختری_در_روستای_غم_ها♥️

#قسمت9

چند بار باهاش قرار گذاشتم که ببینمش میومد و پیشش گریه میکردم که چرا اینجور شد #سرنوشتم ،، حرف زدنمون و این کارا #گناه بزرگی بود که الله خودش #هردومون ببخشه😞 بازم بهم گفت بیا فرار کنیم اما این بار بدتر از قبل با زنی که #شوهر داره اگه بگیرنمون هردومون میکشتن....دیگه بهش گفتم به پا من نسوزه باید زن بگیره ۳سال گذشت و اونم با اسرار #خانوادش داماد شد هرچند منم خیلی بهش میگفتم چون دیگه راهی برا رسیدن ما به هم نبود💔 ....اونم اصلا با نامزدش خوب نبود اصلا تحویلش نمی‌گرفت یه روز دیدم شوهرم گفت یکی برات زنگ زده باهات کار داره گوشی رو هم گذاشت رو #اسپیکر بهش گفتم شما گفت من نامزد #فلانی هستم 😟می‌دونم ک تورو قبلا نامزدم میخواسته تو را خدا بگو چ‌کنم تو اخلاقش میدونی چیکار کنم ک #اخلاقش با من خوب بشه تو قبلا باهاش حرف زدی😳 شوهرم فهمید که من قبلاً اونو میخاستم اخلاقش بدتر شد بد دل تر و زندگیم سخت تر😭 ..‌اما بهش گفتم اون مال قبل بوده نه الان ...دیگه زندگی روز ب روز سخت تر میشد برام .برا #پسر عمه زنگ زدم قسمش دادم با نامزدش خوب بشه ولی بهش نگفتم که برا #شوهرم زنگ زده گفتم بدتر باهاش لج می‌کنه ...بهش گفتم خوشبختی اون #خوشبختی منه اونم کم کم دیگه سعی میکرد باهاش خوب شه به خاطر قول های که بهم داده بود ...دیگه از خدا خواستم هیچ وقت بمن بچه نده #نازا بشم گفتم خدایا اگه اونو ازمن گرفتی بچه ام بمن نده😔 ..بعد ۴سال #پسرعمه ام
عروسی کرد ولی ما هنوز باهم حرف می‌زدیم تا اینکه گوشیم خراب شد شوهرم برام یه گوشی #لمسی گرفت تازه واتس اپ و تلگرام اومده بود تو یکی از گروه های مذهبی واتس اپ عضو شدم مطالب مذهبی برام #جالب بودن 😍تا اینکه یه خواهری بهم پیشنهاد داد که تو تلگرام یه گروه مذهبی است مختلط اونجا عضو شم وقتی عضو شدم مطالب جالب تر میخوندم😍 و از خدا و دین و پیامبر درسته نماز میخوندم ولی #اطلاعات دینی ام کاملا صفر بود خوندم که دست دادن به نامحرم چقدر گناهه😭 و همچنین #صحبت کردن و آهنگ گوش دادن من اون وقتا خیلی آهنگ گوش میدادم اولین آهنگ هایی که میومد فکر کنم من گوش میدادم و تو گوشی من پیدا میشد چند تا سی دی داشتم که تو دستگاه میزاشتم و از تلویزیون می‌دیدم علاوه بر این ک تو گوشیم پر از آهنگ بود ...🥲تو تلگرام یه کلیپ دیدم ک میگفت گوش دادن آهنگ حرامه و چقدر گناه است😳😱 می‌گفت آهنگ و کلام الله تو یه قلب جا نمیشه و همچنین می‌گفت که خودت اون سی دی ها را ب الله قسم میشکنی اولش میگفتم امکان نداره من نمیتونم آهنگ گوش ندم هم قرآن میخونم و هم آهنگ گوش میدم من جوری بودم ک اگه کاری میکردم باید آهنگ میزاشتم تا بتونم کاری کنم و کارای دیگه که گناه بزرگی بود خدا من با خودم چیکار کردم شاید تلگرام برا خیلی ها بد بوده ولی برا من #هدایتی بود😍 خیلی چیز ها یاد گرفتم اون وقتا همه اون سی دی ها را با دستای خودم شکستم و همه آهنگ هارا از تو گوشیم پاک کردم ...اما باز هم حرف زدن های ما باهم ادامه داشت رفته بودیم منو شوهرم روستا یکمی اخلاقش بهتر شده بودولی دیگه خونه عمه ام به هیچ عنوان منو نمیبرد ... دیگه #کتکم نمیزد زیاد هم گیر نمی‌داد تو روستا اونا یه مسجد بود که خواهرش روزهای جمعه می‌رفت مسجد جارو میکرد کلیدها مسجد #دستش بود بمن گفت اگه میری بیا بریم منم باهاش رفتم و مسجد جارو کردیم و اومدیم خونه و جمعه هفته بعدی شد بازم باهاش رفتم اصلا جارو کردن مسجد یه #حس خوبی داشت مسجد که رفتم پسرعمه ام برام زنگ زد دیگه نمیشد جلو خواهر شوهرم بحرفم براش پیام دادم بعدش یهو به خودم اومدم تو مسجد چرا اینکارا میکنی😭باخودم میگفتم از خدا بترس درسته #دوستش داری اما دیگه فایدش چیه #الله میخواست منو هدایت کنه تا اینقد باهاش حرف نزنم و سر قرار باهاش نرم درسته فقط #میدیدمش اما اگه کسی مارو باهم میدید چی فکر میکرد و #آبرومون می‌رفت😨 الحمدلله که هیچ وقت اون #گناه بزرگ انجام ندادیم و الله را #شاکرم اما تو این مدت خواست الله یا بگم #نظر الله بمن بود که هیچ کس مارو باهم ندید و از حرف زدنمون هم کسی خبر دار نشد الحمدلله من تو مسجد بودم که انگار #قلبم لرزید با خودم گفتم اگه #بمیری جواب الله رو چی میدی😭

#ادامه‌دارد‌ان‌شاءالله..

https://t.center/dokhtaran_b