📚داستان های جالب وجذاب📚

#اندسکوپی
Канал
Логотип телеграм канала 📚داستان های جالب وجذاب📚
@dokhtaran_bПродвигать
17,5 тыс.
подписчиков
14
фото
2
видео
852
ссылки
بهترین داستان های جالب وجذاب را ازین دریچه دنبال کنید
#از_ذلت_تا_عزت

#قسمت_هشتم

🌸🍃بعد از تموم شدن ماجرا نمازامو کم کم میخوندم وبا اینکه خوشحال بودم ازین که بهترین تصمیم رو گرفته بودم و با اینکه عقلم به همه چی راضی بود اما قلبم هنوزم #دلتنگ بود و تمام ارزوم این بود فقط یه بار دیگه ببینمش قلبم بشدت شکسته بود و فشار ها و ضربه های شدیدی به قلبم وارد شده بود....
یک ماه گذشت و من هنوز دلتنگ و غمبار بودم دیگه دختر لجباز و شاد نبودم منی که کل فضای خونه پر از خنده های شاد من بود و تو مدرسه همیشه
یه گوشه تنها به یه جا خیره میشدم
دیگه موهای بلندی که همیشه عاشقشون بودم برام معنی نداشت #موهایی که علی نوازشش کرده بود ~اما الان میگم موهایی که نامحرم نوازشش کرده بود~ با مامانم رفتم آرایشگاه و با خواست خودم کوتاه ترین مدل رو واسم دراوردن...
هر لحظه که قیچی میگرفتن زیرش تمام خاطراتمون که در مورد موهای من بود یادم میومد #بغض بد جور گلومو گرفته بود طاقت نیاوردم،،غرورمو گذاشتم کنار و فقط گریه کردم بدون هیچ اختیاری فقط اشک میریختم و مامانم و بقیه هم نگام میکردن...💇‍♀

🌸🍃من از بچگی زخم معده داشتم ولی اون اوایل بشدت معدم درد میکرد رفتیم دکتر و گفت باید #اندسکوپی انجام بدم
بعد از گرفتن اندسکوپی دکتر گفت که اعصابت رو معدت تاثیر گذاشته به همین دلیل معدت هم زخمش شدت گرفته و هم عفونتم اورده....
تموم دردا و عذابایی که کشیدم تاوان عشق حرامی بود که به علی داشتم....
روزی هزار بار ارزو میکردم ای کــاش من جواب اولین پیام علی رو نمیدادم ای کـاش چشام کـور میشد اولین پیام علی رو نمیدیدم اما پشیمانی چه فایده؟ خود کرده را تدبیر نیست😔
اما یه هفته ای بود از درون خودم قلبم بشدت درد میکرد یه هفته بود احساس میکردم یه چیزی مثل خوره داره تموم قلب و جگرم رو لحظه به لحظه میخوره
اما به کسی چیزی نگفتم
یکی از اون روزا تو حیاط مدرسه با یکی از همکلاسی هام بحثمون شد و اون بهم گفت تو برو تجدیداتو و مردودیاتو پر کن.... 😣
ناراحتیام شدت گرفت و اعصاب و قلبم داشت اتیش میزد برگشتم خونه و نماز ظهرمو خوندم... من عادت داشتم و ~دارم~ وقتی عصبانی و دلتنگ میشم گوش میدم ~رقیه شرعی~ قلمو روشنش کردم تا بهش گوش بدم و ارومم کنه اما با شنیدن ایات الله و قران یکدفعه تپش قلبم شدت گرفت 😳بدون هیچ اختیاری شروع کردم به گریه کردن بشدت و با صدای بلند گریه میکردم ~هیچ وقت عادت نداشتم با صدا گریه کنم همیشه فقط اشکام جاری میشد~ یکدفعه خواهرم اومد تو وقتی دیدمش گفتم ابجی خیییلی میترسمممم😭😥
خواهرمم خیلی ترسید و زود قلمو خاموش کرد و بعد مامانمو صدا زد و منم فقط داشتم گریه میکردم...
شب بابام اومد و مامانم براش تعریف کرده بود اتفاقای امروز رو. وقتی رفتم پیش بابام اینا بابام از گوشیش یکی از سوره هارو گذاشت بازم اون حالت برام پیش اومد و بدون اختیار گریه میکردم و میگفتم توروخدا قطعش کنید بابام وقتی منو تو اون حالت دید بشدت ترسید و خودش زود رفت و برام اب اورد دلش به حالم خیلی سوخت و اشک تو چشاش حلقه زد و گفت کافیه گریه نکن دخترم به زور ارومشدم...😔

🌸🍃خواهرم ماجرا رو برای نامزدش تعریف کرده بود و فرداش خواهرم گفت که اغا«ع. م» ~شوهر خواهرم~ باهام کار داره گوشیو بهم داد و سلام کردم و خیلی مهربانانه گفت«..... جان » الان گوشی رو میدم به یه اغایی چند سوال میپرسن تمام علائمی رو که گفتن من داشتم همه این علائم از نشانه های جن زدگی بود و گفتن همین الان باید بیاین....
شوهر خواهرم اومد دنبالمون و منو مادرم رفتیم وقتی رسیدیم اون اغا بهم گفتن واسه بیرون ارایش نکن خب؟ موهاتم بپوشون. خیلی خجالت کشیدم ازین حرفشون اغا«ع. م» ماجرای #علی رو بهش گفته بود و ایشون گفتن شاید چون فشار ها وضربه های زیاد روحی بخاطر~علی~ بهم وارد شده است دچار جن زدگی اصلا نگران نباشید ب اذن الله تعالی و با کلمات پاک الله وقتی از این جا رفتید بیرون حالتون خیلی خوب میشه
از گوشیشون یه سوره ای گذاشتن و هم زمان خودشون رقیه شرعی میخوندن با شدت عجیبی گریه میکردم و تو اون لحظه ها که گریه میکردم فقط به علی فکر میکردم به عشقمون
مادرم میگه وقتی گریه هام اوج گرفت اغا«ع. م» چشاشون پر اشک شده بوده
۴۵ دقیقه گذشت و من لحظه به لحظه گریه هام کمتر میشد و حالم داشت خوب میشد
خدایا کلماتت ارامش محضن
خدایا من چقدر اروم شدم اون لحظه
خدایا درونم سبک شد
درونم بعد اییین همههه دغدغه و عذاب اروم شد
خدایا تو خود آرامــشی😍

#ادامه_دارد_ان‌شاالله...

📒داستان های جالب وجذاب📒

https://t.center/dokhtaran_b