Смотреть в Telegram
از دشمن آگاه دلم دوست‌تری نیست برّنده‌تر از ساقه‌ی جنگل تبری نیست تن می‌دهم این بار به سرنیزه ی دشمن وقتی که در اردوی ضعیفم، جگری نیست دور است ز من دست نوازشگر مادر از خنده‌ی زیبای پدر هم خبری نیست تا خانه‌ی غارت شده‌ام را بستانند افسوس که گهواره‌ی ما را پسری نیست آنقدر که یاد تو پیام آور صبح است در قدرت اعجاز  نسیم سحری نیست پاییز مرا در بغل خویش گرفته‌است بر شاخه‌ی خشکیده ی من برگ و بری نیست در خاطر وامانده ی این خانم شاعر جز خنده‌ی زیبای تو شور دگری نیست در فکر کبوتر که قفسگیر و ذلیل است پرواز قشنگ است، ولی بال و پری نیست ده سال گذشته‌است که من چشم به راهم از آمدنت، - آمدن تو - خبری نیست من کشته ی این عشقم و در غربت یک قبر بر  جمعه ی تنهایی من رهگذری نیست #شیدا_التیام @dehkadeehsass
Telegram Center
Telegram Center
Канал